اي عاشقــان اي عاشقـان پیمانه را گم كرده ام
دركنج ویران مــــانده ام ؛ خمخــــانه را گم كرده ام
هم در پی بالائیــــان ؛ هم من اسیــر خاكیان
هم در پی همخــــانه ام ،هم خــانه را گم كرده ام
آهـــــم چو برافلاك شد اشكــــم روان بر خاك شد
آخـــــر از این جا نیستم ؛ كاشـــــانه را گم كرده ام
عاشق نیستم،
شاعرم.
فقط نمیدانم چرا وقتِ نوشتن از تو
بال درمیآورم!
تار موهای پریشان تو دل را ببرد
دیگر از قافیه افتاد غزلهای دلم
و شکست از غم غربت ، قد و بالای دلم...
دل من گوشه نشین گذر چشم تو بود
گذر از کوچه ی دیگر نکند پای دلم...
سرودمت به همان باوری که در من بود
و... شعر حنجرهام شد که خوش صدا باشم
من برکه میشوم
تو , ماه شوی , یا ماهی!
عاقبت
گرفتار خواهی شد..
چشم تو قبلهگاه من است ...
آروم درِ گوشش بگید: «چقدر خوبه که
وسط شلوغی های این زندگی پیدات کردم
تا دوستت داشته باشم»
و این می ارزه به گم کردنِ همه
فداتم ک فناتم گل اجی خودم
1400/09/2 - 01:53دادش گلم اون دست خودشونه چون قید شده نامحسوس .صبح ارشون میپرسم
1400/09/2 - 01:58باش اجی جون چون صحبت کردم باهاشون هرچی شما صلاح بدونی بقول فرید از فرید تا برمودا خخخخخ
1400/09/2 - 02:00شما که برمودا نبودی
1400/09/2 - 02:01از سال نودویک عضوم اما نبودم اونجا
1400/09/3 - 00:29