بعد از سالها دخترک کبریت فروش را دیدم!
بزرگ و زییا شده بود...به او گفتم:کبریت هایت کو؟ میخواهم این سرزمین را به آتش بکشم!
خنده تلخی کردو گفت: کبریت هایم را نخریدند،سالهاست خودم را میفروشم........... آیا خریداری....؟؟؟؟؟؟؟؟
قطاری سوی خدا میرفت همه مردم سوار شدند همینکه به بهشت رسید همه پیاده شدند افسوس که کسی نداست مقصد خداست نه بهشت
ممنون
1398/05/21 - 04:19...

1398/05/26 - 10:51خدایی قشنگ بود ...دمت گرم
1398/06/14 - 01:33{چاپ گیتی}...چاپ انواع کتاب_چاپ تقویم و سر رسید _کارت ویزیت_تراکت_بروشور_نایلون_چاپ لیوان_ساک دستی _چاپ فاکتور_و انواع چاپ در خدمت شما مشتریان عزیز هستیم
1398/11/2 - 12:46خیلی تلخ لایک
1399/02/27 - 17:47