آدمهايى كه تنها بودن را انتخاب ميكنند، لزوما بى عرضه، بد تيپ و يا بد قيافه نيستند! آنها فقط به بلوغ فكرى رسيده اند و فهميده اند تنهايى آدم حرمت دارد. نبايد هر شخص از راه رسيده اى را به اين تنهايى راه داد..
| سهيل شهابى
درستترين شكل عشق آن است
كه شما چگونه با یک فرد رفتار میكنيد؛
نه اينكه درباره وی چه احساسی داريد.
| آنتوان چخوف
یک فال دست نخورده
از چشمانت برایم میگیری.
می خواهم بهترین غزل را بگویی.
جوری که حافظ به غزل چشمانت غبطه بخورد.
این که اسمش حسادت نیست.هست؟
میخواهم یک فال دست نخورده، تا به حال خوانده نشده برایم بگیری.
شاهبیتش را خودت بخوان.
تفأل میزنم به دیوان ناب چشمانت.
نیت کردم.
شروع کن.
بسم الله الرحمن الرحیم
آماده ای؟پلک نزن!
لبخند
سه، دو، یک!
ثبت شد طرح نگاهت، لبخندت در قاب چشمانم.
عکسی به یادگار برای ابدیت!
تو هر روز در نگاه من با چشمهای من پلک میزنی
و
من هر روز دنیا را با تو زیباتر میبینم...
تصویرت رویایی شد
این عکس مال من است
جایی که مال هیچکس نیست!
-هانیه الماسی-
عاشق سنگینی دستهایت میشوم.
وقتی مهربانیهایش را روی شانههایم میاندازی.
وقتی دلم میخواهد خم شود قامتم زیر این همه مهربانی.
عجب دست های سنگینی داری تو.
راستش را بگو چطور حجم این همه مهربانی را با خودت این طرف و آن طرف میبری؟
من که میدانم.
برای دیگران بگو.
این روزها چقدر حالم خوب است وقتی دستهایت سنگینتر از دیروز میشود.
این را شانه هایم میگویند.
-محمد رضايى-
تو را میچینم و کنار موهایم میگذارم؛
اصلاًّ چه فرقی میکند
گل رز یا میخک!
شقایق یا رازقی!
لاله یا ارکیده!
یاس یا زنبق!
ارغوان یا اقاقیا!
هر چه هست تو همیشه گوشه موهایم جایت امن است،
تو تنها چیدنی دنیایی که هیچ وقت پژمرده نمیشوی...
پژمرده نمیشوی که هیچ من هم حالِ دلم خوب میشود با بودنت،
همین که هستی آنقدر خوب است که ترجیح میدهم برای ابد بماند.
به مریم گفتم نیا تو تا مثل دو تا مرد، مردونه حرف بزنیم.
مامان بابا خیلی خوبن سهیل… به خدا… وقتی نیستن میفهمی… باور کن… به جان آقام. دفتر نقاشی مامان جدیدتو پاره نکنی بابا… کفترا هی حالتو میپرسن… دوست داشتی، وقت داشتی بیا سر بزن بهشون… گریه نکنی سهیل بابا، نه، گریه مال مَرده… فقط سرتو بگیر بالا گریه کن… خوب کاری کردی بابا مامان تازه پیدا کردی برا خودت! منم بودم…
شهاب حسینی | حوض نقاشی
چشمهایم برایت نفس میکشد.
نفسهایم روزی هزار بار تو را میبیند.
حتی در این جابجایی نامتعارف
هم میتوانم
تو را آنقدر دوست داشته باشم که
دل و دیده
را با هم اشتباه بگیرم.
اذان مغرب به افق تهران است چشمهایت
وقتی در آن مهربانی را فوج فوج رصد میکنم،
باید وضو بگیرم اقتدا کنم،
اما نمیدانم چرا من عاشق طلوع چشم هایت میشوم،
عین نماز صبح...
در آن هم خوبی را رصد میکنم...
تو چه میکنی که این همه باید ستایشت کنم...
پیدایت میکنم،
پیدایت میکنم و باز هم همهی عکسهایت را کنار هم میگذارم و ذوقت را میبینم که میگویی تمام اینها منم!
پیدایت میکنم و باز هم خاطراتی را مرور میکنم که تو جزء به جزءاش را هنوز هم به یاد داری،
پیدایت میکنم و یک دنیا راز برایت میگویم، میدانم تا ابد حتی برای خدا هم تعریفشان نمیکنی،
پیدایت میکنم تا فقط یک دل سیر نگاهت کنم،
پیدایت میکنم و این بار تو را بیشتر از همه جانم دوست میدارم.
خلاصه که پیدایت میکنم...
با بوسه ای بر جامِ لبانت
شدم "باده پَرَست"
ساقیام باش که جز جامِ لبانت،
ندارد اثری هیچ شرابی بَرین آدمِ مست...!
-سین کاف
قدمی بردار بر سوی من،
بگذار کمی نزدیک اَت شوم
نگاهی بینداز بر روی من،
بگذار ز نگاهت گنه کار شوم
دستی بکش بر موی من،
بگذار ز گرمای دستت آرام شوم...
-سین کاف
شب،
مرا در آغوش میکشد!
بارِ غم های مرا،
تاریکیِ شب به دوش میکشد!
صبح میشود،
نسیمِ سحر با مهربانی،
بر گونهاَم دست نوازش میکشد؛
افسوس که "غروب"
باز هم، قلبِ مرا به آتش میکشد...!
-سین کاف
گاهی، هرازگاهی، گهگاهی دلم برایت تنگ میشود،
جانم برایت میرود. چشمانم بغضش میشکند،
قلبم از جایش کنده میشود. من، اسم این گاه و بیگاهها
را گذاشتهام مُدام...
مُدام
دلم برایت تنگ میشود
مُدام جانم میرود
مُدام چشمانم بغض میشکند
و مُدام ...
تو ی نفر رو پیدا کن قشنگ تر از من نگات کنه قبول میکنم تو مال من نباشی..♡