عامل بسیارے از خشم ها و نگرانے ها داشتن انتظار از دیگران است.
تو میتوانیے امیدوار باشیے ڪه دیگران خوب برخورد ڪنند
اما داشتن انتظار از دیگران اشتباه است.
جز خودتان و خدا از شخص دیگرے هیچ انتظارے نداشته باشید
آنطور که هستي باش ،....
صداقت مؤثرترين تيري است که به قلب هدف مينشيند ،....
هدفت را با نقشههاي جوراجور آلوده مکن ،...
خودت باش ،....
افتاده باش ،... نه ذليل ،...
شوخ باش ،... نه مسخره ،....
آزاده باش ،،... نه ياغي ،...
مطمئن باش ،... نه ساده ،....
از خود ،... راضي باش ،.... نه از خود راضي ،...
صبور باش ،... نه در کمين ،....
آنوقت خواهي ديد که کليد را در دست خود خواهي داشت!!
لطيف باش
اجازه نده اين دنيا دلت را
خشن كند
نگذار درد در وجودت نفرت
ايجاد كند
اجازه نده تلخى ها
شيرينى وجودت را بدزدند
روز خوش
احساس خوب داشتن کارِ ساده ایست وقتی:
کمی راضیتر باشی، کمی سپاسگزارتر!!!
کافی است با قامتی استوارتر گام برداری، سرزندهتر باشی!!
کافی است از همین حالا شکایت کردن از دوست، همسر، همسایه، رئیس، دولت و … را متوقف نمایی!
کافی است فقط به رویایت، به آنچه که میخواهی، وفادارتر باشی. کافی است با آروزیت همراه شوی.
حتی کافی است کمی وانمود کنی اکنون همان چیزی هستی که دوست داری باشی!!
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان
غم مخور ...
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
اولین قدم برای یاد گرفتن شنا، نترسیدن از آب و رها شدن است.
مربی همیشه میگوید: بپر، خودتو رها کن، زیر آب چشماتو باز کن، بعد خودت آروم آروم برمیگردی به سطح آب.
شرط اول، همان دست و پا نزدن است.
گاهی باید واقعاً بیخیال شد و رفت گوشهای نشست.
باید بیخیالِ دست و پا زدن شد.
گاهی باید بگذاریم زندگی کارش را بکند.
شاید بعدش آرام آرام برگشتیم به
سطح آب...
به زندگی..
به بی خفگی...
دستانی که شفا می بخشند بهتر از لب هایی است که فقط دعا می خوانند.
خداوندا
دنیای آشفته ی درونم را
که تنها از نگَاه تو پیداست
با لالائي مهربان خود،
آرام کن.
خدايا امروزمان گذشت ...
فردایمان را با گذشتت شیرین کن
ما به مهربانیت محتاجیم
رهایمان نکن، خدایا
شب ما را با یادت بخیر کن
شبتون آرووم
شاه باشی یا گدا ؛ از دست ساقی فلک
باید این ته جُرعۂ جام اجل نوشید و رفت
گر کنیز پادشاهی یا زن بقال کوی
در تغار صبر باید کشک خود سابید و رفت
سنگ باشی یا گهر ؛ از تختۂ تابوتها
در سیه چال لَحِد خواهی بِسَر غلتید و رفت
حلقۂ طاعت بگوش آویز و در آتش نرو!
اهرمن بود آنکه فرمان خدا نشنید و رفت
زین جهان تا آن جهان ظلمات پُر پیچ و خمیست
باید از اختر شناسان راه خود پرسید و رفت
شهریار از ذوق رفتن در وداع آخری
دوستان با وعده گاه بوستان بوسید و رفت
همه ی بادكنك ها روزی می تركند
حقايق و روياهای زندگی چون بادكنكی است كه كودكی در دست گرفته و به دنبال خود می كشد
كودك با شنيدن صدای تركيدن بادكنكش به گريه می افتد
اما بعد به دنبال بادكنك تازه ای مي گردد
زندگی تسلسل بادكنك هاست...!
گفت : زندگی مثه نخ کردنه سوزنه!
یه وقتایی بلد نیستی چیزیو بدوزی،
ولی چشات انقد خوب کار میکنه که
همون بار اول سوزن رو نخ میکنی،
اما هر چی پخته تر میشی، هر چی
بیشتر یاد میگیری چجوری بدوزی،
چجوری پینه بزنی، چجوری زندگی کنی،
تازه اون وقت چشات دیگه سو ندارن.
گفتم : خب یعنی نمیشه یه وقتی
برسه که هم بلد باشی بدوزی، هم
چشات اونقد سو داشته باشن که
سوزن رو نخ کنی؟
گفت: چرا، میشه، خوبم میشه
قلمت را بردار ...
بنویس از همهٔ خوبیها ...
زندگی ... عشق ... امید ...

1400/11/21 - 15:42عالی
1401/02/16 - 13:15