عشق ما چون مرگ می آید به سویت عاقبت
از چه بگریزی ، نترس خود را فقط آماده کن
بعد از این عشق هست دنیایی دگر آرام باش
زندگی آنجا پس از عشق است عزم جاده کن
هر که دیدش حال ما، آمد به جمع عاشقان
درد ما سودش تویی و این رقیبان هم زیان
حال عمری می شود بر لب بجز لبخند نیست
یاد او باشی و دردت را کنی هر دم نهان
شاید همیشه حال دلم با تو خوب بود
دریا دلم که با تو فقط غرق جوب بود
ارزش نداشت آن همه مهر و محبتم
صبحی که با تو هست به سان غروب بود
صادق نبودی و ز دلم پر کشیده ای
گویی ز کودکی تو صداقت ندیده ای
رو هر کجا که دل بردت ای عزیزدل
خود ریسمانه مهر و محبت بریده ای
دیگر نباش با تو دلم رو به راه نیست
دیگر ز قلب و جان و نگاهم پریده ای
مشتاق به چشمانت، در سوق به زیبایی
من عاشق دیدارت ، تو عاشق تنهایی
من گم شده ام در تو، تو رفته ز دست اما
خود نیست ولی یارا، هر لحظه تو پیدایی
ای که یار دل مایی تو بیا گاه بخند
حال ما خوش بشود با تو در این راه بخند
لحظه ای صبر کن و با دل من همهمه کن
یوسفم دزد زیاد است تو در چاه بخند
ای که روی تو به ایمان ببرد هر کافر
به تمسخر تو نگاهی کن و بر ماه بخند
پیش پایه تو همه عاشق و عارف داند
بهترین پند همین است که ناگاه بخند
شب شد و دیده نشد خنده ی تو نیست قبول
مانده ام منتظرت تا به سحرگاه بخند
غصه بسیار و غم دل چه فراوان بودش
رود این درد و غم و ناله و این آه بخند
همه خواهند ببینند ز تو گریه و اشک
نشوی دوست در این بادیه گمراه بخند
عمر خود را همه دادم که فقط ثانیه ای
برسی بر در دل لحظه ی کوتاه بخند
با درد بسی دوست و درمان نشناسم
از جنس غم هستم لب خندان نشناسم
ویرانم و زین درد بسی با تو سخن هاست
خوش بود خرابات که سامان نشناسم
تنها که بمانی ز کسی داغ نبینی
جز سوسن و بلبل تو در این باغ نبینی
دردیست در این سینه که از دوست رسیده
لبخند مرا دیدی و اعماق نبینی
ای دل اگر حاضر شوی غرق وصالت میکنم
محبوب من فرصت بده یا داغ دارت میکنم
من سر برایت می نهم تو سر به راهی میکنی
یک دم ز تاریکی بر آ، دل را فدایت می کنم
خنده هایم که حرام تو شد ای دوست ولی
باید آن اشک و دل غم زده را پس بدهی
محکومه تو ام حیف که محبوب من هستی
هر بد برسانی به دل هم خوب من هستی
آرامش قلب و دل دیوانه شدی دوست
هم باعث قلب و دل آشوب من هستی
من آمده بودم که ز تو دلبرم ای خوب
دل دادم و گفتی که تو مغلوب من هستی
پا میگذارم از ظلم بر دل که تنگ بوده
بین وجودم امشب گویی که جنگ بوده
بر بام آسمان ها فرشی کنم من امشب
روی زمین دل من گویی که سنگ بوده
هر روز جلوه ای نو هر روز صحبت از تو
صبحش بخیر امروز، او از چه رنگ بوده
خوش میروم که شاید، خوشحال شد دل تو
زین پس ولی بدان که، نام تو ننگ بوده
آیی تو ای ستاره ، در ظلمت عجیبم
باز آ که در دل خویش، عمریست من غریبم
دنیا به درد و رنجش، عمره مرا گرفته
گر زنده ام فقط عشق، هی میدهد فریبم
می شود گاهی دلم تنگت ولیکن چاره چیست
انتظار و انتظار و انتظار از این دل بیچاره چیست
همه جا پر ز تو بود
مادرم میخندید و به لبخند خبر داد سفر نزدیک است
همه امید به بهبودی و امید به ماندن بودش
نه کسی گفت که این بار دگر
بار آخر بودش
نه وداعی نه ندایی نه صدایی بودش
همه جا پر ز سکوت
همه جا پر ز هیاهوی غم و غصه و درد
که فقط یک لحظه
مانده تا دیدنه تو
روی مادر شد زرد
همه جا پر ز تو بود
تو چرا هیچ نگفتی دیگر
ممنونم بابت حضورتون
1401/04/3 - 15:08دلتون شاد باشه
خواهش..
1401/04/3 - 15:08ممنونم همچنین دل شما شاد وبی غم..
حضور انسان هایی مثل شما خودش باعث شادی میشه
1401/04/3 - 15:34ممنونم از لطفتون
روز خوبی داشته باشید
ممنونم.. شما هم روز خوبی داشته باشین..
7 ساعت قبلمن ممنونم ازتون
2 ساعت و 12 دقیقه قبلدلتون شاد