دوستت دارم...
همین...
این نه قابل محاسبه است نه قابل شمارش...
حتی نمی توانی میزانش را تخمین بزنی...
بی انتهاست...
تا وقتی هستم تا وقتی هستی...
هست به امتداد زندگی...
به تو ای پری چه کردم، که چنین جفانمودی
مگراین خودت نبودی، که دل ازکفم ربودی
به سر نمازصبحم، تو بُدی همه دعایم
چه کنم که هرچه گفتم، به خدا نداشت سودی
من اگر ز عشق گفتم، وگر از غمی سرودم
به میان هردو حسم، صنما فقط توبودی
چه شبی به من گذشت و خبرت نبود از من
همه خاطرات خوش را، به جفا ز دل زدودی
به سرم نبود یکدم که روم به سوی غیری
تو ولی بدون من خوش، به کنارغیر بودی
دگر ازهمه گریزان، منم وغزل، به یادت
که غزل غزل زعشقت،توبه گوش من سرودی...
فکر میکنید آدم از چه میمیرد؟
از گرسنگی؟ از سیگار؟ از غصه؟
نه! آدم از بیامیدی میمیرد...
از اینکه هر روز صبح چشمهایش را باز کند و نداند چرا.
@hosseinhaerian
پیام داد دلم واست تنگ شده...می دونم دوری ، می دونم کار داری ، می دونم نمیشه فقط خواستم بدونی...
خیره موندم به صفحه ی گوشی...نمی دونستم چی باید بگم.همین طور که تو فکر بودم دیدم واسش یه پیام فرستادم.
《سفارش شما ثبت شد》
نگاه کردم به پیامم و نگاه کردم به جوابش...یه لبخند بود و یه قلب و دوتا بوس...که کاش همش بوس بود.
وقتی همه ی آدمای شهر خواب بودن ،من تو مسیر بودم. تو جاده...میگم همه خواب بودن چون راننده ی اتوبوس هم خواب بود. چندباری نزدیک بود بریم تو کوه و دره...مهستی می خوند و من گوش می دادم. راننده هم چرت می زد. اون شب خدا عجیب مهربون بود. شاید دوست داشت بسته ی سفارشی به مقصد برسه. به مقصد رسیدم. صبح زود زنگ زدم . تو خواب و بیداری گوشی رو جواب داد. گفتم شما دیشب چیزی سفارش داده بودید؟ گفت هان؟ گفتم سفارش رسیده ، بپر پایین...فکر کنم پرید بالا...چند دقیقه ی بعد من تو بغل سفارش دهنده بودم. به جای تمام بسته های پستی نرسیده ، به جای تمام عاشق های به معشوق نرسیده هم دیگه رو می بوسیدیم. لبخند بود ، قلب بود ، بوس هم بود. از پشت گوشی هم نبود. اون روز دنیا به کام ما بود.
وقتی داشتم بر می گشتم بهم پیام داد. تو بهترین سفارش دنیایی ، تو مهم ترین چیزی هستی که به خدا سفارش دادم. خدا نگفت سفارش شما ثبت شد. نمی دونم چرا ولی نگفت. فقط امشب بعد از خرید کتاب واسم پیام اومد مشتری گرامی سفارش شما ثبت شد. یه لحظه بدنم یخ زد. یادم اومد یه زمانی خودم برای یکی بهترین سفارش دنیا بودم.
@Kafiha
+حالا که همه چیز بِینمون تموم شده،
بیا دوستِ معمولی باشیم
_دوست معمولی چجوری میشه؟
آهان وایسا خودم بگم
یعنی دیگه از این به بعد قرار نیست صبح زود تا از خواب بیدار شدی پیام بدی صبح بخیرمو نگی پامو از خونه نمیذارم بیرون...بعدشم انقدر زنگ بزنی که خواب از سَرَم بِپَره...!
شاید حول و حوش ساعت ده پیام بدی: سلام، من فلان جام آدرسشو بلد نیستم...کمکم میکنی؟
بعدشم قرار نیست من پنج دقیقه بعد با موتور بیام اونجا و غافلگیرت کنم و ببرم برسونمت و دو ساعتم وایسم کارِت تموم شه که بعدش بریم جیگر بزنیم و گازِ دوغو بگیرم رو موهات...!
همون یه جواب باید بدم که بلد نیستم ،
ببخشید....خب دوست معمولی ایم دیگه!!
دوستای معمولی با هم بیرونم میرن درسته؟
آره خب طبیعتا میرن دیگه!
مثلا وقتی با بچه ها رفتیم بیرون ، سردت شد قرار نیست دستتو بکنی تو جیب من...بعدم هی بگی، ها کن تو گوشم، یخ کردم...!
.
+بس کن
.
_نه نه وایسا
دارم فکر میکنم احتمال داره دقیقا همون موقع که دوستِ معمولی ایم و با هم رفتیم سینما تلفنت زنگ بخوره، لپات گل بندازه و بلند شی از جمع بری بیرون!
.
+تمومش کن
.
_چیه خب؟
دوست معمولی ایم دیگه...
از شنیدنش اذیت میشی ؟
خب دارم برات میگم که دوست معمولی چه شکلیه...
که قراره باشی و نباشی
که قراره آخر شب آنلاین باشیم اما بدون شب بخیر بخوابیم!
که قراره وقتی پیام دادی نَپَرم رو گوشی و ذوق نکنم....اصلا ده دقیقه بع
یه عده خیلی بیکارن انگار هی میان پیام میدن
ببین دوست عزیز چون اهمیتی نمیدم؛
معنیش این نیست که نمیفهمم! فک کن دارم بهت احترام میزارم بلکه قدرخودتو بدونی ک پاتو از گلیمت درازتر نکنی..اگه واقعن کسی تورو میخواست همون اولشم میتونست بگه ک باشی و دیگه لزومی نداره بیشتر ازین خودتو سبک کنی و مث کنه بهش بچسپی ..خواستم بگم خیلیامون دقیقا همین شکلی هستیم..یعنی به خیلی از چیزا اهمیتی نمیدیم،و همه فکر میکنن ما نمیفهمیم ولی واقعیت اینه که ما فقط یاد گرفتیم که هر چیزی به قیمت از بین رفتن آرامشمون باشه زیادی گرونه!!اهمیت ندادن ما از نفهمیدن نیست از نخواستنه..لطفا ب حریم دوستانتون احترام بزارید..
ﺧﻮﺍﻫﺸﺎ ﺑﻌﺪ ﺧﻮﻧﺪﻧﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﺘﻦ ﻳﻪ ﻛﻢ ﻓﻜﺮ ﻛﻨﻴﺪ .....
ﻣﺎﺩﺭ ﻣﺜﻞ ﻣﺪﺍﺩ ﻣﻴﻤﻮﻧﻪ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﺮﺍﺷﻴﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪﻧﺶ
ﺭﻭ ﻣﻴﺒﻴﻨﻲ ...
ﺍﻣﺎ ﭘﺪﺭ ﻣﺜﻞ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭﻩ . ﺷﮑﻞ ﻇﺎﻫﺮﻳﺶ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻧﻤﻴﮑﻨﻪ ﻓﻘﻂ از درون خالی میشه و
ﻳﮑﺪﻓﻌﻪ ﻣﻴﺒﻴﻨﻲ ﺩﻳﮕﻪ ﻧﻤﻲ ﻧﻮﻳﺴﻪ ......
ﺗﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻗﺪﺭﺷﻮﻧﻮ ﺑﺪﻭﻧﻴﻢ .............
کپی واسه هر کی ک مادر,ﭘﺪﺭشو از ته قلبش دوست داره.
باشه
1401/02/11 - 22:47مهتا خانم معلم ، حق این بچه رو حساب کن بهش بده
1401/02/11 - 22:48خوبه مهتاب سپردمش دست خودت. ببینم بازم میخواد باهام متارکه بکنه بچه مظلوم گیر اورده . تا شنیده میخوان حقوقشو زیاد بکنند ازم طلاق بگیره
1401/02/11 - 22:49کوفت. چی میگین واسه خودتون همینجوری می برین و می دوزین
1401/02/11 - 23:06ما که خیاط نیستیم نه من نه مهتاب ما چند سال پیش اومدیم و گرفتیمت و خلاص الان یه اقایی داری اونم منم مهتاب هم شاهد بود الان میخوای طلاقم بدی حق و حقوقمو تمام و کمال بده مهرمو بگیرم جونمم ازاد بکنم بریم با مهریه خوش باشیم انتالیا منتظره . مهتاب کیف و چمدونت ببند
1401/02/12 - 06:40