من میفهمم چه میگویی حتی اگر …
حرفی نزده باشی !تو تکه ای از وجود مَنی
مگر میشود آدمی از وجود خودشبی خبر باشد ؟!
صدای خنده های تو
مثل افتادن تکه های یخ
توی لیوان بهار نارنج هست
بخند میخوام گلویی تازه کنم
چرا یکی را برای دزدیدن تکه نانی به زندان میبرن و سالها در آنجا نان مجانی بهش میدن! ان دیگری که روح وجسم یکی را نابود کرده در اغوش دیگری پناه میدن؟ این چه دنیایی است؟
تمام روزها یک روزند، تکه تکه میان شبی بی پایان .....
وقتی نیازشون بر طرف بشه،
شخصیتشونم عوض میشه!
مرا برای دزدیدن تکه نانی به زندان انداختند و پانزده سال در آنجا نان مجانی خوردم! این دیگر چه دنیایی است؟اما او که دلی را دزدید و زیر پا له کرد را هیچ محکمه ایی محاکمه نکرد ......
من تکه ای از پازل خـــــداوندم
بی هدف آفریده نشده ام که
بی هدف زندگی کنم
می دانم آفریدگـــــاری دارم که همیـــــشه بوده
من میفهمم چه میگویی …
حتی اگر …
حرفی نزده باشی !
تو تکه ای از وجود مَنی
مگر میشود آدمی …
از وجود خودش
هر چقدر که گذشته آلوده ای داشته باشی
آینده تو حتی یه لکه کوچیک هم نداره
هیچوقت زندگیت رو با تکه های
شکسته دیروزت شروع نکن
به عقب نگاه نکن مگر این که چشم انداز زیبایی داشته باشه
هر روز یه شروع تازه است
هر روز صبح که بلند میشیم
اولین روز در باقی عمر ما هست
یکی از بهترین شکل ممکن برای
گذشتن از مشکلات اینه که
همه حواس و تمرکزت رو
روی کلری بزاری که از
خودت درر آینده تشکر کنی
بعضی وقتا بودن انسان از یک تکه چوب کمتره
تکه ایی از روحم خیلی درد میکند!
انجایش که پر بود از ...
شیطنت های پسرانه.دلم... برای خودم تنگ شده
من خیلی وقت است بچگی نکردم....
دکتر بازی..خاله بازی... وووو خخخخخخ
کافیست بشکنی
دیگر چه فرقی می کند
برایت بمیرند
یا عاشقت شوند
تکه تکه می شوند
آرزوهایی که با آنها رویا ساخته بودی
بعضی ها اصلا می آیند
که ثبت را با سند برابر کنند
حالا تو هی در گوششان فریاد بزن
که دوستش داری
سقفِ رویای او
همان دست مایه ای از چند تکه ی مادی است
که از سادگی تو نصیبش میشود
سرانجام... ،
تو میمانی و یک دل شکسته
که جز دلبستگی
اشتیاقِ دندانگیری سهمت نمیشود
بعضی از تنهایی ها درمان ندارد
پوک می کند
تکه هايی از وجودمان را حذف می کند!
بعضی از تنهایی ها فقط یک درمان دارد
که باشد
بیاید
بماند