دوستت دارم ،
اما برایِ خودم نمی خواهمت !
که خواستن ، عینِ خودخواهی است و داشتن ، عینِ از دست دادن ...
نزدیک تر نیا !
من سالهاست که از آدم های این شهر ، فاصله می گیرم .
کسانی را از دور دیده ام که بهترین بودند و نزدیک که می شدند ؛ خنجرهایشان را می دیدم که گلویِ اعتمادم را ذره ذره می برید ،
من از نزدیک شدن ها زخمی ام ...
نزدیک تر نیا !
بگذار از دور تو را بخواهم ،
که انتظارِ امنیتِ آغوشِ تو شیرین است ، حتی اگر به بلندایِ یک عمر
،
حتی اگر برایِ «ابد» باشد ...
یا رب!
جانم؟!
جز یاد تو دل به
هرچه بستم توبه…
دیوانهتر از من چه کسی هست،کجاست…یک عاشقِ اینگونه از این دست کجاست
تا اخم کنی دست به خنجر بزند…پلکی بزنی به سیمِ آخر بزند
تا بغض کنی درهم و بیچاره شود…تا آه کِشی بندِ دلش پاره شود
می آمد و
خنجری به قلبم میزد!
میرفت و دوباره من رفو میکردم...
#نیما_یوشیج
لاف عشق و عاشقی را وه چه آسان میزنیم
خود خزانیم و دم از شوقِ بهاران میزنیم
بر زبان جاری همه مهر است و عهد است و وفا
لیک جمله در عمل خنجر به یاران میزنیم
????آموختم تا زمانیکه به عمق واقعی انسانها
پی نبردهام دوستشان نداشته باشم!
زیرا عمیق ترین زخمها،
زخم خنجر کسی است ڪه
با تمام وجود دوستش داری ...
باز هم جمعه امد و
بغض فرو خورده ی من همچنان میزند آرام به من خنجرها....
اون بزرگواری ک اولین بار گفته "هرچه از دوست رسد نیکوست"
هنوز از رفیقاش خنجر نخورده بوده