برای دردهایم نشانه میگذارم
تا یادم بماند کجا دست او را نگرفته ام !
ای کاغذ سپید که همه ی دردهایم را به دوش میکشی
یکبار دیگر رویت می نویسم : بی نهایت دوستش دارم
گفتمش دل میخری ؟ اما شکسته
خسته از نامردمی از پا نشسته
من همان غارت زده از آه و دردم
هستی ام غارت شده یک ورشکسته
گم شدم در خود نمیدانم که هستم
یک معما یک سوال یا قفل بسته
آنقدر از غصه گفتم یا نوشتم
هم قلم هم دفترم شد زار و خسته
مونس تنهایی من شعر غمگین
دردهایم را نوشتم دسته دسته
می فروشم دفتر اشعارم اما
تارو پود دفترم از هم گسسته
خنده ی تلخی زد و آرام گفتا
خسته ای سنگ صبور؟من از تو خسته تر…
و عشق
پزشک حاذقی است!
که نسخهی تمام دردهایم را
لابلای موهای تو پیچید…
دیشب که نمیدانستم برای کدامین دردهایم گریه کنم
خوابیدم
من غم فروش دوره گردم و با شادی بیگانه ام...تنهایی را دوست دارم هم ترازوهم آواز نامردیهایم...ازدنیاگریزانم واز شادی چیزی نمیدانم من مرداب عظیم رنج هاودردهایم خنده را هم نمی شناسم چون معبودناکامی هایم! خاکسترپروانه سوخته بالم ودیگراشک شمع را دوست ندارم من غم فروش بی آزارم غم را با اشک چشم مبادله میکنم من گورستان سردوخاموش عشقی باشکوهم آیا زمانی فرا خواهدرسید که چشمان پرازاشکم غم را بالبخندتو به فراموشی بسپارد؟
دردهایم…
لایک بخورید…
نوش جانتان!!!
ﮪﯿـــــــﺲ
ﺣﺎﻟـــــﻢ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﺧـــــﻮﺏ ﺧـــــــــــــــﻮﺏ
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺧــــــــﻮﺏ ﮪﺎﯾﯽ ﮐﻪ
ﻭﻗﺘـــــــــــﯽ ﻣﯿﮕﻮﯾـــﻢ
ﺧﻮﺑــــــﻢ
پیش دل هرچہ شڪستم دل ؛
ولی راضی نشد
دردهایم ڪوه شد؛ ویرانہ آبادے نشد
هیچ دستی
با نوازش مرهم اشڪم نبود؛
بردے از یادم
ولی یادت فــراموشم نشد..!!!!
مادر تو مرا ببخش بخاطر کارها و حرفهایی که زدم ولی دیدی
ببخش مرا که ناراحتت کردم میدانم تنها کسی هستی که قبل از اینکه بگویم ببخش
تو بخشیده ای مرا
مادر کاش همه مثل تو بودند اکنون فهمیدم که تو برایم همه کس بودی
میدانی عشق هم فقط عشق خودت که وقتی ناراحت بودم آرامم می کردی
ناراحتم دلم گرفته است و کسی نیست که آرام بخش دردهایم باشد
صندلیت را کنار صندلیم بگذار...
همنشینی با تو یعی تعطیل رسمی تمام دردهایم ....
به یک معتاد نیازمندم جهت کشیدن دردهایم !