دیروز زنی را دیدم که مرده بود .. زن اینگونه میمیرد ، یا لبخند به لب ندارد ، یا آرایش نمیکند ، یا دست کسی را نمیفشارد ، یا منتظر آغوشی نیست ! یا حرف عشق که می شود پوزخند می زند ...
لایک عالی گفتی دوست خوبم.بعضی وقتا آدم دلش میخاد کسی باشه کنارش که بتونه راحت حرف دلشو بزنه بدونه اینکه خجالت بکشه یا از چیزی بترسه ولی حیف که نیست همچین آدمی.
تو هر کاری هم برای یه نفر انجام بدی هر سختی هم که براش بکشی ؛ هر چقدرم پشتش باشی و حواست بهش باشه ؛ بازم همه چی بستگی به این داره که اون میخواد خوبی های تو رو ببینه یا براش مهم نباشه ! بازم بستگی به اون داره که بخواد با بی تفاوتی از کارات رد بشه و کارای دیگرانو بزرگ تر بدونه یا نه ! تلخه ولی عین حقیقته ...
آره متاسفانه حقیقته
و چقدر تلخه که چه زن باشی چه مرد
بالاخره یک روز این تلخی رو مزه میکنی .
حس میکنی دستت رو عسل کردی تو حلقش ولی باز هم اون یکی دیگه رو توذهنش تحسین میکنه .
این مزه تلخ رو با زجر میبلعم .
به امید اینکه حتما اشتباه میکنم
البته گمونم همش تقصیر خودمونه
خیلی ها رو دیدم که پارتنرشون از سر و کولشون میره بالا
در صورتی که آدم خوبی هم نیستن
احساس میکنم ایراد از خودمونه که می خوایم خوب باشیم و خوبی کنیم
خوبی هم که از حد بگذرد ابله گمان بد برد
تک تک اون روزای فراموش نکردنی(:
من
بدون اینکه بخوام کشیده میشم سمت تو.
بخوام یا نخوام،
همه چیزت برام جذابه.
عقایدت، طرز تفکرت، اخلاقت، استایلت، چهرت، طرز صحبت کردنت و علایقت.
به جرئت میتونم بگم که تو علت رشد فعلی من توی زمینههای مختلف زندگیم هستی.
میدونی گاهی اوقات که عصبی میشم دلم میخواد نادیده بگیرمت و فکر کنم که دوست ندارم اما نمیشه و ناخودآگاه دست روی هر چی میزارم، میبینم دقیقاً همونیه که تو دوسش داری.
احساس میکنم کم کم بدون اینکه خودم بخوام دارم میشم تو و دیگه جایی توی وجودم برای خودم باقی نمیمونه.
عشق مگر حتما باید پیدا و آشکار باشد تا به آدمیزاد حق عاشق شدن، عاشق بودن بدهد؟ گاه عشق گم است، اما هست، هست، چون نیست.
عشق مگر چیست؟ آنچه که پیداست؟
نه، عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نیست. معرفت است. عشق از آنرو هست، که نیست! پیدا نیست و حس میشود. میشوراند. منقلب میکند. بهرقص و شلنگ اندازی وا میدارد. میگریاند. میچزاند. میکوباند و میدواند. دیوانه به صحرا..!
گاه آدم، خود آدم، عشق است. بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است. دست و قلبش عشق است. در تو میجوشد، بیآنکه ردش را بشناسی. بیآنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده. شاید نخواهی هم. شاید هم بخواهی و ندانی. نتوانی که بدانی!