هزار گونه سخن یار با تو گفت و نگفت
یکی سخن که دلش را هواست گفتن آن
#دکتر_تقیپور_نامداریان
عمرمن
باتوبودن آغاز تمام خوبی هاست
دل بستن ب تو پایان تمام بدی هاست
قدم زدن باتو شروع تمام دلخوشی هاست
درد و دل کردن باتو پایان تمام دلشوره هاست..
دیدار دوباره تو آغازتمام خنده هاست
در آغوش کشیدن تو پایان تمام غصه هاست
ای اغازمن
بی توبودن ینی پایان من
مگذار روزی بی تو به پایان برسم.
بدلها گر وفا همچون سرابست-دل او در محبت یک کتابست-نگاهش با نگاهی آشنا نیست-به محراب دلش غیر از صفا نیست
ولی با این دل غافل چه سازم ؟-نمی گردد اگر عاقل چه سازم ؟-حسد با خون بود نقش وجودش-همین است ار بسوزی تار و پودش
دل درد آشنا را در تو دیدم-تو میدانی خدا را در تودیدم-نمی دانم که بی تو کیستم من-اگر روزی نباشی نیستم من
دراین سینه دلی دیوانه دارم-چه گویم دشمنی در خانه دارم-مبادا لب نهاد بر جام دیگر-نشیند بر لبانش نام دیگر
کوتاه بگم :
آدم یه سری کارا رو میکنه که شرمنده دلش نشه
بعد شرمنده عقلش میشه!
اینکه وقتی کسی ازتون دلخوره نیم ساعت بعد فراموش میکنه
نشونه خنگی و بی ثباتیش نیست.
اون فقط دوستتون داره دلش نمیخواد دلخور بمونه.
@hosseinhaerian
هنوز چهار تا ایستگاه مونده بود.خودم تو مترو بودم ولی انگار گوشم تو بازار بود. هندزفری ، شارژر ، جوراب نانو ، لواشک...بغل دستیم با ناهارش سیر ترشی خورده بود. اینو وقتی فهمیدم که رو کرد به دست فروش و گفت جوراب نانو چند؟نفسم در نمی اومد، احساس خفگی می کردم. سه تا ایستگاه مونده بود برسم که خیلی ها پیاده شدن، جا بود برای نشستن ولی جای من خوب بود. درست رو به روی در همون جایی که دو سال آخر دانشگاه با کسی که دوسش داشتم _ دوسم داشت_ این مسیر رو می اومدیم. تمام مسیر رو زیر بار نگاه آدم های خسته و کلافه ی شهر می گفتیم و می خندیدیم.یه دست به میله ی کنار و یه دست به میله ی در...تا هر چقدر هم شلوغ شد کسی نیاد طرفش ، تنه به تنه نشه با کسی... که از قدیم گفتن مالِ ت رو سفت بچسب.که مالِ من بود. تمام خنده هاش، تمام گریه هاش، تمام رویاهاش، تمام غصه هاش.
گوشی یه نفر زنگ خورد و از فکر و خیال در اومدم. گفت جانم عزیز دلم ، رفتی سونوگرافی؟ دختره؟الو ... الو تو مترو ام آنتن نمیده... پیاده شدم خودم می گیرمت. چقدر خوشحال شدم از خوشحالیش...دو تا ایستگاه مونده بود به مقصد که یه پسر بچه ی شیطون میون این همه آدم فال حافظ رو گرفت جلوی من و گفت یکی بردار... گفتم نمی خوام ، سه بار گفتم نمی خوام ولی... ولی برداشتم. به یاد همون روزایی که دو تایی فال میخریدیم تا از تو چند بیت خودمون رو به هم وصل کنیم. که حافظ عاقد نبود! ایستگاه بعد باید پیاده می شدم. اون طرف قطار صدای جر و بحث می اومد. چند تا آدم که چشماشون پرده نداشت، که سر تا پاشون با هر چیزی شل میشد، به شل بودن گره ی روسری یکی اعتراض کرده بودن.سر و صدا که خوابید صلوات فرستادن و من دلم رفت اونجایی که نباید می رفت. اونجایی که من بودم و اون بود و تاریکی...که شب تر از همیشه بود. برق رفته بود و نمی اومد.
اگر کسی از اشتباهتون ساده میگذره، به این معنی نیست که اشتباهتون کوچیکه یا دلش نشکسته، دلیلش اینه که وجودِ شما واسه اون آدم، خیلی مهمتر از غرور و دلشکستگیِ خودشه. آدمارو به نقطهای نرسونید که بیخیالِ وجودتون بشن؛ از علاقه آدما سواستفاده نکنید.
دیوانهتر از من چه کسی هست،کجاست…یک عاشقِ اینگونه از این دست کجاست
تا اخم کنی دست به خنجر بزند…پلکی بزنی به سیمِ آخر بزند
تا بغض کنی درهم و بیچاره شود…تا آه کِشی بندِ دلش پاره شود
رضا، یاسی
نیگااا نیگااا اینقد بشه چی بشه کی بشه کردین
اومدیم از مهمونی خدا بیایم بیرون
دروبست گفت بخدا اگه بزارم برین
نماز روزه هاتون قبول عید فطر مبارک ????