
همه آدم ها دوست دارن کنار یه نفر
همه آدم ها دوست دارن کنار یه نفر
پاییز از دلشوره های دخترش هرسال غمگین است
اشکی که می ریزد برای آذرش برگونه آذین است
بادی وزید و قاصدک با شاخه ای از دردهایش گفت
زردی هر برگی که می افتد زمین داروی تسکین است…
خودت رو برای نگهداشتن هیچ آدمی عوض نکن
پاک می کنم ؛
هر آنچه که موجبِ رنجش و آزارم می شود ...
فاصله می گیرم ؛
از تمامِ آدم هایی که آرامش وجودم را خراب می کنند ...
این بار می خواهم عاشق باشم
اما عاشقِ کسانی ؛
که عاشقم هستند ...
حواسم را به کسانی می دهم ؛
که حواسشان به من است !
بهترین هم که باشی ؛
کنارِ کسی که دلش با تو نیست ،
کودن به نظر می آیی !
هنوز هم دیر نیست !
راهت را جدا کن ،
از کسانی که مقیاس خودباوری ات را
به هم می ریزند !
یهجا نوشته بود:«مهم دله، وگرنه چشم هرروز یکی بهترشو میبینه»؛
آرزو میکنم کسیو پیدا کنید که حتی اگر چشاش دنیا رو دید، شما از دلش نیفتید
امان از این سوز سرمایه زمستون
دلشوره ام گرفته مبادا تو با یکی…
میمیرم از تصور اینکه تو را یکی
هی فکر میکنم که تو داری چه میکنی
ناخن درست میکنی و مو، برای کی
ترجیح میدهم که نخوابم از این به بعد
کابوس دیده ام که بله، بین ما یکی
وقتی که زنگ میزنی آشفته میشوم
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما