زنده ای زندگی میکنی؟
یا فقط از تو دم و بازدمی مانده
و فکری بیش از حد؟!...
می آید روزی که در تراس خانه ات، روی صندلی دسته دار نشسته ای و بازی کودکان را تماشا می کنی
آن روز دیگر نه باران خاطره ای از من برایت تازه می کند و نه غروب آفتاب سنگی بر دریاچه آرام دلت می اندازد،
سال هاست که تو مرا پاک از یاد برده ای!
کنار روزمرگی هایت، یک فنجان چای برای خودت میریزی و با دستانی که دیگر چروک شده اند
لرزان لرزان فنجان چایت را به لبانت نزدیک می کنی،
اما یکباره یکی از کودکان نام مرا فریاد می زند!
شباهت اسمی بود...
تو آرام فنجانت را کمی پایین می آوری، لبخند کوچکی می زنی و دوباره چایت را می نوشی،
من به همان لبخند زنده ام
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد....
محتاج یک کرشمه ام ای مایهٔ امید
این عشق را ز آفت حِرمان نگاه دار
ما با امید صبح وصال تو زنده ایم
ما را ز هول این شب هجران نگاه دار
وبعضی وقت ها....
دوست داشتن ...
حیاتی دیگر است...
زنده نگه داشتن کسی درون ات...
حتی با وجود این فاصله های دور...
یه دیالوگ قشنگ هست که میگه :
یه دقیقه دیگه معلوم نیست
کی مردست کی زنده ..!
اگه قراره یه دقیقه دیگه نباشم ،
دلم میخواد بهت گفته باشم که چقدر
قیافتو ، صداتو ، لحن حرف زدنتو
خنده هاتو و خودتو دوست دارم ... (:
وقتی یکی خیلی براتون ارزش قائل میشه
معنیش این نیست که شما خیلی دوست داشتنی هستین
اون چشماشو روی بدی های شما بسته
پس قدر اونو بدونید.
هنگامی که طوفان به پایان رسید، به یاد نمیآورید چطور آن را به وجود آوردید و چطور زنده ماندید. حتی مطمئن نخواهید بود که طوفان به پایان رسیده یا خیر؛ اما یک چیز قطعی است، وقتی از طوفان خارج شوید، دیگر آن کسی نیستید که وارد طوفان شده است. این همه چیز درباره این طوفان است.
هوای دل ببین ، که بارانی شده