خوب به دوروبرت نگاه کن.
کمی بیشتر دقت کن.
هستند کسانی که با مُردگیِ تو زندگی می کنند
و با غمگنانه بودنت لبخند شادی و رضایت بر لباشون می شینه.
اونا رو بشناس و تا آنجایی که می تونی ازشون فاصله بگیر.
یک نفروفقط یک نفر را می تونی پیدا کنی
که با زندگی ، سرزندگی، شادی و سلامتیِ تو زنده میشه و خوشحال
تمام خواسته و آرزوش اینه که تو رو سالم و سرحال داشته باشه
بچسب به همین.
دَرِش غرق ومحو شو
اون عاشقته و می خوادت.
_عمقش زیاد بود اما زمانش کم
حسرت بو کشیدنِ موهایِ بارون خوردهت موند توی دلم
+هنوز همه ی چتامونو دارم
سرِ همون ساعتی که هر شب زنگ میزدی مثل معتادی میشم که مواد بهش نرسیده، کلافهس، دست و دلش میلرزه....
میرم توی اتاق
موسیقیِ مورد علاقتو پِلی میکنم
هی تکرار میشه
شروع میکنم از اون بالایِ بالا خوندنِ حرفامون
از اونجایی که با فعل جمع حرف میزدیم
از اونجایی که با اسمِ فامیلی همدیگه رو صدا میکردیم
میام پایین
یکم لحنمون خودمونی تر شده
میام پایین
تایم حرف زدنمون بیشتر شده
میام پایین
توی همه ی ساعتای روز از هم خبر میگیریم
میام پایین
از قیافهی جمله معلومه با کلی خجالت به آخر حرفامون یه عزیزم اضافه کردیم
میام پایین
شروعِ شعر وُ حرفایی که داره حالمونو لو میده
میا
تو یه سنی؛
فکر میکنی اون بهترین آدم زندگیته،
فکر میکنی بهتر از اون برات پیدا نمیشه!
و وقتی که ترکت کنه؛
داغون میشی،
فکر میکنی زندگی بدون اون معنایی نداره!
اما یکم که بگذره؛
یکم سنت بیشتر بشه ، درکت از زندگی تغییر میکنه.
اونوقت که میفهمی تو اون سن چه چیزایی رو باختی و چه لحظه هایی رو از دست دادی؛
میفهمی تمام ناراحتیات واسه اون آدم اشتباه و الکی بود؛
و حسرت میخوری!
حسرت میخوری از اینکه چرا روزایی که میشد به بهترین شکل بگذره به خاطر یه آدم بی ارزش به بدترین شکل گذروندی.
حواستون باشه کیو وارد زندگیتون میکنید!
هیچ چیز و هیچکس ارزش ناراحتی شمارو نداره..!
تو یه سنی؛
فکر میکنی اون بهترین آدم زندگیته،
فکر میکنی بهتر از اون برات پیدا نمیشه!
و وقتی که ترکت کنه؛
داغون میشی،
فکر میکنی زندگی بدون اون معنایی نداره!
اما یکم که بگذره؛
یکم سنت بیشتر بشه ، درکت از زندگی تغییر میکنه.
اونوقت که میفهمی تو اون سن چه چیزایی رو باختی و چه لحظه هایی رو از دست دادی؛
میفهمی تمام ناراحتیات واسه اون آدم اشتباه و الکی بود؛
و حسرت میخوری!
حسرت میخوری از اینکه چرا روزایی که میشد به بهترین شکل بگذره به خاطر یه آدم بی ارزش به بدترین شکل گذروندی.
حواستون باشه کیو وارد زندگیتون میکنید!
هیچ چیز و هیچکس ارزش ناراحتی شمارو نداره..!
شریک زندگیتو سه جا میتونی بشناسی :
1. ﺗﻮی ﺟﻤﻌﯽ ﮐﻪ ﺟﻨﺲ ﻣﺨﺎﻟﻒش ﺑﺎﺷﻪ
2. ﺗﻮی ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ خونواده اش جمعن
3. توی جمعی که بهترین دوستاش هستن
ﺍﮔﻪ ﺗﻮی ﺍﯾﻦ سه ﺟﺎ تنھا نموندی بهترین رفیقته
یه حالت چهارم ھم تبصره میزنیم:
توی شادی هاش یه قدم برو عقب و چیزی نگو
اگه خودش جاتو خالی دید و صدات کرد بدون بهترین رفیق زندگیته????
ولی به هر کسی نگو زندگی!
کسی که زندگیت باشه
میفهمه کِی ناراحتی،
کِی دلت سکوت میخواد،
کِی دلت حرف میخواد...
کسی که زندگیته وقتی پیدات نیست،
زنگ نمیزنه دعوا کنه بگه مشکوکی!
سرک بکشه...
زنگ میزنه از استرس صداش میلرزه،
نگرانته!
میگم به هرکی نگو زندگی چون
زندگیت اونیه که هرکاری میکنه تو بخندی!
یه وقتایی هـسـٺ
میبینی تنها چیزی که باختی
نه زندگیته، نه پولته، نه خانوادته،
نه عشقه نه دوستاته
خـودتـی..!
حـس خوب یعنی هربار بیشتر از قبل
حس کنی بودنش بهترین اتفاق زندگیته
تلخ ترین قسمت زندگی داشتن بهترین خاطرات با بدترین انتخاب زندگیته!
مثل آهنگ خارجیایی که دوسشون داشتم اما معنیشونو نمیدونستم بودی برام، مثل وصلهی ناجور زندگی. آقاجون که هروقت با عزیز حرفش میشد میگفت: یه عمر گذشته اما هنوزم وصلهی ناجوری، هنوزم مثل همون روزایی و عوض نشدی...
نمیدونم اون روزا عزیز چجوری بود اما شبیه تو بود گمونم، دوس داشتنش قطع و وصل میشد، رفت و آمد داشت،
کم و زیاد داشت!
وصلهی ناجور بودی اما ناجور بودنتم قشنگ بود، میومدی بهم، قَدِت به قَدَم، وَزنِت به وَزنَم، رنگِ چشات به رنگِ چشام اما دنیات... دنیات، رنگ دنیای من نبود، من میگفتم آبی تو میگفتی سیاه، من میگفتم دیوونه بازی تو میگفتی عاقل بودن، هی من میگفتم، هی تو میگفتی. انقدر گفتم و گفتی تا یه روز که آقاجون با عزیز دعواش شده بود و با بغض نگام کرد، تنم لرزید، یهو گفت: جایی که فهمیدی یکی وصلهی ناجور زندگیته ول کن برو، آدمارو به امید عوض شدنشون نمیشه نگه داشت،
نمیشه چون نه عوض میشن و نه انصافه عوضشون کنی،
با هیچکس به امید عوض شدنش نمون باباجان، منو عزیزت وقتی ازدواج کردیم خیلی بهم میومدیم اما همه ظاهرمونو میدیدن، هیچکس نمیدونست از دلِ من تا دلِ عزیزت چقدر فاصلهست، فاصلهای که هیچوقت پر نشد! واسه من دیگه دیره این حرفا ولی تو که اول راهی، هرجا فهمیدی دل و دنیاتون دوره ول کن برو دختر، ول کن برو...
آقاجون راست میگفت، من نمیتونستم عوضت کنم تا بشی وصلهی جور زندگیم، نمیتونستم چون دنیات به دنیام نمیومد، چون کنار هم بودن آدمایی که دنیاشون مثل هم نیست، زندگیشونو پشت هالهای از غم حبس میکنه...
حالا میفهمم
گاهی واقعأ دوست داشتن کافی نیست،
به چیز بیشتری نیازه،
چیزی به اسم هم دنیا بودن...
تلخ ترین قسمت زندگی داشتن بهترین خاطرات با بدترین انتخاب زندگیته!
تلخ ترین قسمت زندگی داشتن بهترین خاطرات با بدترین انتخاب زندگیته!
اون کیه
1399/02/24 - 19:39با عرض سلام و خسته نباشید
1399/02/24 - 19:40اون کسی نمی تونه باشه غیرازکسی که باهات درهمه چی مشارکت داره وهمراه زندگیته.
ببخشید سلام
1399/02/24 - 19:41خواهش شادی جان.
1399/02/24 - 19:42شما همه جوره عزیزین.چه باسلام وچه بی سلام.