اگه به کسی با تمام وجود و بی منت محبت و مهربونی کردی
و اون شخص قدر اینهمه مهربونی و محبت تو رو ندونست
و از تو فاصله گرفت نه ناراحت شو نه خودت رو سرزنش کن
چون اونموقع میفهمی که که نباید به هرکسی محبت کنی
میفهمی که ادم اشتباهی رو برای مهربونی کردن انتخاب کردی
ادم نمک شناس که قدر مهربونی و محبت تو رو میدونه
کاش آنکه سرزنش کرد مرا بهرِ عشق
گرفتار آید به آنچه میکشم
هر چند مشتی از خروار بیش نگفتهام...
گاهی لازم است از خودمان چندتا داشته باشیم
یکی را بگذاریم برای دل بستن
یکی را بگذاریم برای شکستن
یکی را بگذاریم آب شود در گریه های شبانه
یکی خواب رود از مرور خاطرات گذشته
یکی را رها کنیم میان زخم زبان های مردم
و یکی را بنشانیم کنار دلمان، ساعت ها بنشیند
درد دلها را بشنود
و فقط گوش کند
نه قضاوتی
نه سرزنشی
نه نصیحتی
آه، گاهی چقدر کمیم، برای تحمل این همه درد
خدایا
یک نفر را تا این حد درگیر عشق کردن انصاف نیست
هرگز خودتو سرزنش نکن
برای اینکه ادمی نیستی که اونا میخوان
بزرگترین اشتباه در زندگی، شخم زدن گذشته کسیست که دوستش داری!
تمام گذشتهاش را وجب به وجب میگردی تا اشتباهی پیدا کنی، آنوقت درگیر روزهایی میشوی که تمام شده ولی مرور دوبارهشان میتواند احساسات عمیقی که وجود دارد را تمام کند. حست خواسته یا ناخواسته تغییر میکند دیگر نمیتوانی مثل قبل باشی چون مدام در ذهنت اتفاقات گذشتهاش را مرور میکنی.
قاضی میشوی و قضاوت میکنی بدون آنکه از چیزی خبر داشته باشی. رفتارت عوض میشود.
با کوچک ترین مشکلی اشتباهات گذشته را چوب میکنی بالای سرش و مدام سرزنشش میکنی.
کاش تمام آدم ها فرصت این را داشته باشند تا با هر گذشتهای بتوانند دوباره شروع کنند.
کاش بدانیم گذشته هر آدمی فقط و فقط برای خودش است و ما صاحب زندگی دیگران نیستیم.
داستان دوم : مانع در مسیر ما
در دوران باستان ، یک پادشاه تخته سنگی را در جاده قرار داده بود. سپس
خود را پنهان کرد و تماشا کرد که آیا کسی تخته سنگ را از سر راه خود برمی
دارد یا خیر. برخی از ثروتمندترین بازرگانان و درباریان شا به سادگی سنگ
را دور زدند و از آن عبور کردند.
بسیاری از مردم با صدای بلند شاه را به دلیل درست نکردن جاده ها سرزنش
می کردند ، اما هیچ یک از آنها کاری نکردند که سنگ از سر راه خود خارج شود.
پس از آن یک دهقان که بار سبزیجات همراه داست به تخته سنگ رسید. دهقان
با نزدیک شدن به تخته سنگ ، بار خود را زمین گذاشت و سعی کرد سنگ را از
جاده بیرون کند. پس از تلاش زیاد ، سرانجام موفق شد. دهقان پس از بازگشت
برای برداشتن سبزیجات خود ، متوجه کیف دستی شد که در جاده ای که تخته سنگ
در آن قرار داشت ، افتاده است.
کیف پول حاوی سکه های طلا و یادداشتی از پادشاه بود که توضیح می داد طلا مخصوص شخصی است که تخته سنگ را از جاده جدا کرده است.
نتیجه اخلاقی داستان:
هر مانعی که در زندگی با آن روبرو می شویم به ما فرصتی برای بهبود شرایط
می دهد و در حالی که تنبلان شکایت می کنند ، دیگران از طریق قلب مهربان ،
سخاوت و تمایل خود برای انجام کارها فرصت ایجاد می کنند.
دیگران را ببخشید…
بی عقلی ، تهمت ها،خیانت و بی ادبی
نشانه عدم بلوغ روحی انسان هاست.
انسان هاي نارس این موارد را زیاد دارند ؛
شما انسانی رسیده باشید!
با سبکبالی و بدون این که قضاوت یا سرزنش کنید ،
و بدون این که از این حرفها ناراحت شوید…
از کنار این ها رد شوید …
اگر هوای دل تان ابری شد و چشم هایتان باریدند،
بگذارید این اشک ها باران رحمت و بخشش باشند
برای انها که ن
دیگران را ببخشید…
بی عقلی ، تهمت ها،خیانت و بی ادبی
نشانه عدم بلوغ روحی انسان هاست.
انسان هاي نارس این موارد را زیاد دارند ؛
شما انسانی رسیده باشید!
با سبکبالی و بدون این که قضاوت یا سرزنش کنید ،
و بدون این که از این حرفها ناراحت شوید…
از کنار این ها رد شوید …
اگر هوای دل تان ابری شد و چشم هایتان باریدند،
بگذارید این اشک ها باران رحمت و بخشش باشند
برای انها که ن
اگر روزی به شما خیانت شد
حق ندارید خودتان را سرزنش کنید
این اشتباه و ضعف فرد مقابل شما بوده
و هیچ توجیهی، برایش منطقی نیست
اشتباه نکنید
چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگری ست
جای گلایه نیست که این رسم دلبری ست
هرکس گذشت از نظرت در دلت نشست
تنها گناه آینه ها زودباوری ست
مهرت به خلق بیشتر از جور بر من است
سهم برابرِ همگان نابرابری ست
دشنام یا دعای تو در حق من یکی ست
ای آفتاب! هرچه کنی ذرّه پروری ست
ساحل جواب سرزنش موج را نداد
گاهی فقط سکوت سزای سبکسری ست
“پناه” می برم “به انسانیت”
از عیبی که
“امروز” در خود می بینم
و
“دیروز”
دیگران را بخاطر
همان عیب
ملامت کرده ام
محتاط باشیم در “سرزنش” و “قضاوت کردن دیگران”
وقتی
نه از “دیروز کسی” خبر داریم
و نه از “فردای خودمان”
پشت حرف های یک مرد….
پشت نوازش ها….
سرزنش ها….
پشت تمام نگاه های معنی دارش….
پشت سکوتش….
پشت لبخند های پراز رازش….
عشقی است پنهان تر از محبت زنانه ^_^
یادآوری خوبیهایی که در حق کسی کردهاید بسیار شبیه به سرزنش کردن است.
گاهی خودت را مثل یک کتاب ورق بزن...
گاهی خودت را مثل یک کتاب ورق بزن...
انتهای بعضی فکرهایت نقطه بگذار که بدانی باید همان جا تمامشان کنی
بین بعضی حرف هایت کاما بگذار که بدانی باید با کمی تامل ادایشان کنی
پس از بعضی رفتارهایت هم علامت تعجب و آخر برخی عادت هایت نیز علامت سوال بگذار
تا فرصت ویرایش هست خودت را هر چند شب یک بار ورق بزن..
محتاط باشیم،در سرزنش و قضاوت کردن دیگران،
وقتی نه از دیروز او خبر داریم
نه از فردای خودمان.....