مـن...
از تمام اين دنيا عشق میخواهم
و مُشتـی شعر
و لبخندهای تو
كه تكثير میكند
عشق را به بینهايـت...
من چنان
محو سخن گفتن گرمت بودم
که تو از هر چه که دم میزدی
آن دم خوش بود...
من گرفتار شبم در پی ماه آمده ام
سیب را دست تو دیدم به گناه آمده ام ،
سیب دندان زده از دست تو افتاد زمین
باغبانم که فقط محض نگاه آمده ام ،
چال اگر در دل آن صورت کنعانی هست
بی برادر همه شب در پی چاه آمده ام ،
شب و گیسوی تو تا باز به هم پیوستند
من به شبگردی این شهر سیاه آمده ام ،
این همه تند مرو شعر مرا خسته مکن
من که در هر
بگذار بر روی زمین بی تابیات را
شبها کم آورده تو و
بیخوابیات را
در کوچهباغِ شعر دنبال چه هستی
بهمن با خود می برد
شادابیات را
خواهش میکنم محسن
1401/02/1 - 15:49بله ولی به هر حال مغرورن
1401/02/1 - 15:51شعر قشنگیه دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست و ...
دیگه این روزا پر پرواز ها قیچی شده کتی جان
1401/02/1 - 15:51قبول دارم مغرورن ک بالا میشینن
1401/02/1 - 15:52اره خیلی اصن اعتماد به سقفن
1401/02/1 - 15:53