کاش یک بار هم ما شکوفه میدادیم
ما که این همه هرس شده ایم...
ولی من همون جوونه ای بودم که تو صدات شکوفه داد????❤️
داشت برایم شعر میخواند
که پریدم میان یکی از مصرع ها و گفتم:
بوسه دارید؟
ابروهایش را گره زد و با لبخند نگاهم کرد!
تکرار کردم شما بوسه دارید!؟
از آن بوسه ها که انتها ندارند!
که دوستت دارم هایم را لابه لایش بچشی و بفهمی!
از آن بوسه ها که دهانم را طوری پر کند
از گوشه ی لبهایم بچکد روی لباسم؛
گل کند،شکوفه بزند،بهار برسد!
از آن بوسه ها که تا ماه ها لبهایم را بچشم و با لبخند بگویم چقدر شیرینی!
خندید...
خندید و با چشم های بسته نگاهم کرد!
خندید و با لب بسته دیوانه خطابم کرد!
بلند گفت: دوستت دارم مجنون جان!
و من از خوشی میان شعری که میخواند
قافیه در قافیه،ردیف شدم!
زندگی انگار این بود؛
دو مصرع،کنار هم،یک شاه بیت!
با طعم بوسه!
| حامد نیازی |
چون درختی پر از شکوفه بودم تا اینکه حرارت عشقهای دروغین خاکسترم کرد.
حال اگر تصمیم به نزدیک شدن داری مراقب باش طوفان به پا نکنی که باعث شعله ور شدن آتش زیر خاکستر میشود
آغوش باز کردم و
در برگرفتمش
با خرمنی شکوفهتر روبهرو شدم
او محو عشق من شد
و من محو او شدم ...!
می پنداشتم که عشق...
دیگر هرگز به خانه ی من نخواهد آمد.
می پنداشتم که شعر...
برای همیشه مرا ترک گفته است.
می پنداشتم که شادی کبوتری ست ...
که دیگر به بام من نخواهد نشست.
می پنداشتم که تنهایی...
دیگر دست از جان من نخواهد کشید و خستگی...
انسان در تحمل شکوفه میزند
درخت در بهار ..
پست موقت : گیلان ، شهـر تاریخـی لنگــرود
امـروز ۲۶ اسفنـد ۱۴۰۰
گاهی فرصت باهم بودن کمتر از عمر شکوفههاست - بیائید ساده ترین چیز رو از هم دریغ نکنیم : محبت.