
افسوس که صاحب نفسی پیدا نیست فریاد، که فریادرسی پیدا نیست
بس لابه نمودیم و کس آواز نداد پیداست که در خانه کسی پیدا نیست
افسوس که صاحب نفسی پیدا نیست فریاد، که فریادرسی پیدا نیست
بس لابه نمودیم و کس آواز نداد پیداست که در خانه کسی پیدا نیست
مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید
که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که من
زدهام فالی و فریادرسی میآید
ز آتش وادی ایمن نه منم خرم و بس
هرکس آنجا به امید قبسی میآید
هیچ کس نیست که در کوی تواش کاری نیست
هرکس آنجا به طریق هوسی میآید
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
این قدر هست که بانگ جرسی میآید
جرعهای ده که به میخانه ارباب کرم
هر حریفی ز پی ملتمسی میآید
دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است
گو بیا خوش که هنوزش نفسی میآید
خبر بلبل این باغ بپرسید که من
نالهای میشنوم کز قفسی میآید
یار دارد سر صید دل حافظ، یاران
شاهبازی به شکار مگسی میآید!
{حافظ}
500x800_1616658..
. در مال و مقام دیگران طمع مکن.
102. از رفت و آمد و مال و مرام و مسلک خویش کمتر بگو.
103. بجز خداوند هیچ کس و هیچ چیز را فرمانروا و فریادرس خویش مشمار.
104. عمر و روزی با حساب و کتاب است، پس مترس و طمع مکن.
105. عمر را برای عمل و عبادت و پاکی و پرهیزکاری غنیمت بدان.
106. اگر بهشت را می طلبی از فساد و ستم و گردن کشی پرهیز کن.
107. سرچشمه ی زشتی ها را دنیا پرستی و مستی و نادانی بدان.
108. بجز در حق و راستی بندگان خدا را بندگی و فرمانبری مکن.
109. خود را با ستم سلاطین شریک مگردان.
110. دنیای دیگر را به دست فراموشی مسپار.