دلتان نگیرد از تلخیها ...
یک نفر هست همین حوالی
دورتر از نگاه آدمها
نزدیک تر از رگ گردن
روزی چنان دستتان را می گیرد که
مات می شوند تمام کسانی که
روزی به شما پشت پا زدند...
: بالاخره یکیو پیدا می کنی که می بینی بدون حد و مرز بهت عشق می ورزه، بهت ارزش می ده، برات احترام قائله، طرز فکرتون خیلی شبیه همه، درکت می کنه، سلیقه موسیقیتون یکیه، همه ی شکستگیات و زخماتو میبنده، به بهتر شدنت کمک می کنه، بهت آرامش میده و رفتارای بچگانه نداره، برای آینده ارزش قائله و باعث پیشرفت جفتتون میشه، کنارش خوش میگذره، از موندنش مطمئنت میکنه و باعث اعتمادت میشه، زندگیتو قشنگ تر میکنه و متوجه میشی آدمای قبلش سو تفاهم بودن و خدا برای چی از زندگیت بیرونشون کرده، بالاخره یک آدم مناسب تو میآد که بهت میفهمونه زندگی ارزش ادامه دادن داره.
وقتی مرگ بزرگترین خطر است،
به زندگی امید میبندیم؛
اما زمانی که میآموزیم خطری را که حتی بزرگتر از این است بشناسیم،
امیدمان به مرگ است.
وقتی خطر به حدی بزرگ است که به مرگ امید میبندیم،
آنگاه نومیدی عبارت است از اینکه امیدی نداریم حتی به اینکه بتوانیم بمیریم.
کییر کگور
چرا دوساله بخاطر کرونا درو پنجره باز بود اما پشه ای نبود الان کیپ هم کردیم بازم پشه هست؟؟؟؟
هزار سال است که دوستت میدارم...
میدانم که ما پیشتر،
یکدیگر را دیدار کردهایم،
به روزگاران،
در میان افسانهای راستین.
و ما دو چهره،
یکدیگر را در آغوش فشردیم،
بر گسترهی آبهای ابدی.
در گذر روزگاران
در میان آینههای ازلی
و مرموز عشق
من همواره از تو سرشارم،
در خلوت قرنهای پیاپی....
من
نيمهای دارم كه با من نيست!
آن نيمه آيا در كدامين قرن
يا در كدامين فصل
يا در كدامين شب، كدامين روز،
خواهد زيست؟!
کلا همه ی سیاه سفیدا خوبن
مثل پنگوئنها
پانداها
برف لای موهات
چشمات
چشمات
چشمات ..
برهنه شو!
قرن هاست
جهان معجزه ای به خود ندیده
برهنه شو!
من لالم
و تن تو
تمامِ زبان ها را می فهمد
گیسو بتکان دختر زیبای غزلها
آب از سر من رفته و دیگر چه حجابی
دیشب زدم از خواجه پی هر دویمان فال
میگفت حلال است به ایام شبابی
زندان اگر آغوش تو,
سلول تو بازوست
به به که چه بندی...
چه قرنطینه ی نابی
تو برای ابد تو قلب من قرنطینه شدی


1401/05/20 - 21:22
1401/05/20 - 21:52دنیا بی رحمه
1401/05/20 - 22:34خیلی
1401/05/21 - 00:52
1401/05/21 - 10:31