بگذار که آشیانه ای داشته باشم
در بینه دل تو خانه ای داشته باشم
بگذار میان این همه مشکی و تیره
چون تو همه شب ستاره ای داشته باشم
[لینک ضمیمه]
ستاره ها و فلک فرشه زیر پای تو اند
هر آنچه در نظر آید که آشنای تو اند
مرا ز شورش افلاک و خلق ترساندی
که خنده های دلم حاصل از بلای تو اند
[لینک ضمیمه]
گاهی قدم زدن ها، مقصد ندارد ای دوست
هر جا که دل پسندد، آنجا روم که نیکوست
[لینک ضمیمه]
چشم گریانی که گاهی فکر تو خندان کند
درد بی درمان که گاهی فکر تو درمان کند
[لینک ضمیمه]
فراق یار و غمه یار باشد و من و دل
که چند دوست چنین داشتن بود مشکل
[لینک ضمیمه]
تمام عالم اگر دشمنی کند با ما
رفیق و سرور ما ماند علی ولی الله
تمام غصه ی عالم اگر شود سهمم
همین خوشی بسمان کو علی بود مولا
درد طلب نکرده مراد و ز سوی دوست
این درد ها از اول خلقت مرید اوست
[لینک ضمیمه]
حال مرا نپرس سبب شو که خوب باشم من
عیبم بپوش تا که تهی از عیوب باشم من
با درد ها چه کرده که چندی همیشه خندانم
در چهره ام ببین تو که در رفت و روب باشم من
[لینک ضمیمه]
عشق مهمانی درد است که مهمانش نیست
بوسه ای از لب مرگ است که خواهانش نیست
[لینک ضمیمه]
گاهی هر آنچه هست فقط روی ماه توست
گاهی بیا به دل که فقط جایگاه توست
گاهی تمام خلق تو را داد میزند
جز دل تمام خلق ببین سر به راه توست
[لینک ضمیمه]
گاه گاهی در میان خار ها گل می کنم
در میان درد بر گل ها تامل میکنم
تا برای وصل آیم راه دشوار است و سخت
دل چو دارد یاد تو تا مرگ تحمل میکنم
تو همانی که از آن شدت وحشت خوبی
من همانم که خودم وحشی خوبان هستم
[لینک ضمیمه]