همه مان نیاز داشتیم به یک نفر؛
یکی که در مقابلش بایستیم، بغضمان را از دریچه ی چشمانمان بیرون بریزیم و صادقانه اعتراف کنیم که خوب نیستیم! که کم آورده ایم! مدتهاست که کم آورده ایم...
کسی نبود و ما اشکی نریختیم، نقابِ لبخند زدیم و تظاهر کردیم که همه چیز خوب است...
ما خودمان و اشک هایمان را انکار کردیم، ما به احساساتِ خودمان پشتِ پا زدیم، روی زخم های روحمان راه رفتیم و پای احساسمان را فلج کردیم و این خوب نشدن ها... و این در خود فرو رفتن های پی در پی؛ تاوانِ همان تظاهرهایی است که به شادی کردیم و بغض های بی پناهی که بی رحمانه بلعیدیم...
ما فقط نیاز داشتیم گاهی حالمان بد باشد،
گاهی اشک بریزیم، گاهی قوی نباشیم و پشتِ امنیتِ نگاه کسی پناه بگیریم.
حالا ما پُریم از دردهای تلنبار شده؛ چون همه را داشتیم، اما کسی که باید را نداشتیم!
گاهی همه چیز را به حالِ خود رها کن و راهِ خودت را برو ...
و در گوشِ روزگار ، بگو ؛
حالِ من خوب است و تو هرگز حریفِ حالِ خوبِ من نخواهی شد !
و بخند ؛
به خوش باوریِ سایه های بخت برگشته ای که هنوز ؛
جسارتِ آفتاب را ندیده اند ...
حالِ خوب می خواهی ؟!
یاد بگیر رویِ پایِ خودت بایستی ،
به خودت تکیه کنی و همه کاره ی دنیای خودت باشی .
دلت که گرفت ، دنبالِ گوشی برایِ شنیدن و دستی برایِ نوازش نگردی و
خودت درمان دردها و بی کسیِ خودت باشی .
از هیچ کس توقعی نداشته باش !
توقع داشتن از آدم ها ، جز اینکه باعث رنجش ،
و مانعِ ابتکار و خودباوری ات باشد نتیجه ی دیگری ندارد !
سعی کن فقط روی خودت ، و توانمندی های خودت حساب کنی ...
زندگی و روابطتان را رویِ پایه های مستحکمِ "احترام" بنا کنید
که گاهی احترام گذاشتن ،
برتر از دوست داشتن است
و دوست داشتن ، برتر از عشق...
اما احترام اگر "عاشقانه" باشد ؛
بالی می شود
برایِ پروازِ آدم ها...
گاهی همه چیز را به حالِ خود رها کن و راهِ خودت را برو ...
و در گوشِ روزگار ، بگو ؛
حالِ من خوب است و تو هرگز حریفِ حالِ خوبِ من نخواهی شد !
و بخند ؛
به خوش باوریِ سایه های بخت برگشته ای که هنوز ؛
جسارتِ آفتاب را ندیده اند ...
کاش می شد تمامِ آدم های غمگین و تنهایِ جهان را در آغوش کشید ،
برایشان چای ریخت ،
کنارشان نشست و با چند کلامِ ساده ،
به لحظاتشان رنگِ آرامش پاشید و حالشان را خوب کرد .
کاش می شد این را قاطعانه و آرام در گوشِ تمامِ آدم ها گفت ؛
که غم و اندوه ، رفتنی است و روزهایِ خوب در راه اند ،
که حالِ همه مان خوب خواهد شد ...
عبور ، بهترین اتفاقِ این روزهاست ،
و "جاده" ، زیباترین حالتِ فراموشی ...
انگار در حالِ عبور که باشی ، دلواپسی ها فراموشت می شود ،
فراموش می کنی کجایِ جهان ایستاده ای ،
و بی رحمی هایِ زمانه ، از یادت می رود ...
"جاده" فرصتی ست برایِ بی خیالی ، فرصتی برایِ فراغت ، فرصتی برای پرواز ...
فرصتی ست تا برای دقایقی هم که شده ، مزه ی خوشبختی را بچشی !
من دلم که می گیرد ؛
غصه هایم را رویِ دوشِ اتوبان می اندازم ،
عبور می کنم ،
آنقدر که تمامِ بغض هایِ ته گرفته ام ، لبخند شوند ،،،
آنقدر که بشوم بی خیال ترین آدمِ رویِ زمین ...
به عقیده ی من ؛
"جاده" بزرگترین اکتشافِ بشریت بود !
یک آرامشِ خط کشی شده ،
یک بی خیالیِ طولانی !
یک روز می فهمی که عاقبت ، این تویی که برای خودت می مانی و آدم ها هرچقدر هم عزیز و هرچقدر هم نزدیک ؛ دنبالِ زندگی و آرزوهای خودشان مے روند . روزی به خودت می آیی ، روزی که تارهای سفید موهایت در نبرد تن به تن با تارهای سیاه ، پیروز شده اند ، و تو مانده ای و حسرتِ کارهایی که نکرده ای ، لذتی که نبرده ای و زمانی که برای خودت نگذاشته ای ! تو مانده ای و آرزوهایی که برای رسیدنشان دیر است ... روزی تو پیر خواهی شد و این "برای دیگران بودن ها" و خودت را فراموش کردن ها ، حریفِ حسرت و بغض های شبانه ات نخواهند شد !#نرگس_صرافیان_طوفان.. ــــــــــــــــ#nicefun..#فیس-بوک..#نایس-فان...#ققنوس-چت
تا به اینجا که رسیده ام ، صدبار زمین خورده و هزار بار بلند شده ام ، از بلندترین قله های زندگی افتاده ام ، دوام آورده و ادامه داده ام ... چه دیوارها که فرو نریخته و چه پل ها که خراب نکرده ام ... برای من حالتِ بدتری وجود ندارد ! می بوسم دست آدم هایی را که وارد زندگی ام شدند تا به لطفِ ضربه هایی که به پیکره ی اعتمادم زدند مرا پخته و آب دیده کنند . که ماندند تا به من ثابت کنند ؛ جایِ احساس ، یک گوشه ی دنج و دست نیافتنی است نه در معرضِ دیدِ آدم ها ! و جواب هر سلامی را نباید داد ، و حرمتِ هیچ وداعی را نباید شکست ! و به هر نگاه و کلام شیرینی نباید دل بست ! جایی که من ایستاده ام ، حالتِ بدتری وجود ندارد ! آنقدر آب از سرِ دلخوشی هایم گذشته که دیگر نه هراسی از افتادن دارم ، نه اشتیاقی برای ایستادن ، برایم فرقی نمی کند ! دارم در کمالِ بی خیالی و آرامش ، زندگی ام را می کنم ...#نرگس_صرافیان_طوفان
سراغم را بگیر که دلم برای شنیدنِ صدای تو و شنیدنِ اسمم از زبان تو تنگ شده با من حرف بزن از حالت از روزمرِگی هایت اصلا از خبرهایِ روز بگو اما بگو اما باش ... که بدونِ تو چیزی شبیه زندگی ؛ تویِ گلویم گیر می کند !#نرگس_صرافیان_طوفان

دقیقا
1398/04/25 - 16:08ممنونم
1398/04/25 - 17:55لایکی رفیق
1398/04/26 - 00:01قربونت عزیزی
1398/04/26 - 10:54