ولی من هنوزم که هنوزه دلم برا فیس خودمون تنگ میشه.(((:
عادت کرده ام به نبودن ها،
به بودن هایِ نصفه و نیمه،
به کشتنِ روزها و شب بیداری ها،
به دوست داشتن و دوست داشته نشدن،
عادت کرده ام خودم را در آغوش بگیرم،
که خودم آرامشِ خودم باشم.
یادت هست که از عادی شدن میترسیدم؟
حالا، عادت کرده ام به عادت کردن.
زن دوست داشتن نصفه نیمه نمیفهمد
یک زن را یا باید پرستید...
یا به حال خود رها کرد...
"آدمها همدیگر را پیدا می کنند…
چرا کشتیش؟
آقای قاضی آنلاین بود اما جواب نمیداد/
همه خوابن من مشغول تصویر سازی
ترسم از سوسک و حشرات در این حده که نصفه شب صدای خش خش تو اتاق میشنوم اولین فکری که به ذهنم میرسه اینه که «ایشالا که جن باشه» خخخخخ
چقدر 100% خودمون و گذاشتیم پای آدمای نصفه و نیمه و بلاتکلیف
کم و بیش با هم گپ میزدیم
1401/03/31 - 02:16ولی ن زیاد
فک کنم تو دیگه آخراش نبودی
قبل اینکه از هم بپاچه
ایقد دلم برا اون روزا و رفیقام و حتی خودم تنگ شده که حد نداره
1401/03/31 - 02:18خوشالم که یکی از بچههای اون روزا رو پیدا کردم
من برم بخوابم
1401/03/31 - 02:19شب بخیر^_^
فدات چه خوبه ک یادته
1401/03/31 - 04:58آرع من یکماه آخری ک بسته شد نبودم
عاره من هرجا حافظم شخمی باشه تو این مورد کاملا اوکییم:/
1401/03/31 - 22:16آهاا. هرجا هستی موفق باشی عزیزم:^)