یه روز ب خودت میای میبینی
هرچی صبر بوده
خرج کردی
هرچی اعصاب بوده
خورد کردی
دیگه تحمل هیچی
تحمل هیچیووو
نداری ... دلت آرامش مطلق میخواد
یه دوری از هرآنچه هست و هر آنچه نیست ...
کارامروزم نیست که بغض می کنم به حرفهایی که نمی فهممشان!
لج میکنم باخاطره هایی که نمی خواهمشان!
ومی شکنم
زیربارنگاههایی که نمی شناسمشان!
تومی دانی٬
چرافاصله اینهمه دور و
گریه اینهمه فراوان و
خانه اینهمه سوت و کوراست؟
تو می دانی
چه شدراه دریا را گم کردیم؟
چه شدنفسهایمان بوی غربت گرفت؟
ازمن نپرس!!!
من سالهاست تنها چشمان تورا می خوانم.
بامن از دریا
ازباران
ازخواب خوش کبوتران مهاجر
بامن از هرآنچه در سینه داری سخن بگو.
من نیزخواهم گفت.
برایت ازدل بیقرار و
پای جامانده در راه و
خوابهای بی توکابوس و
هرآنچه در سینه دارم خواهم گفت.
خواهم گفت:
عطردریا که در کوچه می پیچد
می فهمم آمده ای.
واعتراف خواهم کرد:
چشمان تو اگر نبود
کافر می شدم به خدایی که سیاه را آفرید!
کارامروزم نیست که بغض می کنم به حرفهایی که نمی فهممشان!
لج میکنم باخاطره هایی که نمی خواهمشان!
ومی شکنم
زیربارنگاههایی که نمی شناسمشان!
تومی دانی٬
چرافاصله اینهمه دور و
گریه اینهمه فراوان و
خانه اینهمه سوت و کوراست؟
تو می دانی
چه شدراه دریا را گم کردیم؟
چه شدنفسهایمان بوی غربت گرفت؟
ازمن نپرس!!!
من سالهاست تنها چشمان تورا می خوانم.
بامن از دریا
ازباران
ازخواب خوش کبوتران مهاجر
بامن از هرآنچه در سینه داری سخن بگو.
من نیزخواهم گفت.
برایت ازدل بیقرار و
پای جامانده در راه و
خوابهای بی توکابوس و
هرآنچه در سینه دارم خواهم گفت.
خواهم گفت:
عطردریا که در کوچه می پیچد
می فهمم آمده ای.
واعتراف خواهم کرد:
چشمان تو اگر نبود
کافر می شدم به خدایی که سیاه را آفرید!
روزی شاگردی از استاد خود پرسید:
سم چیست؟
استاد به زیبایی پاسخ داد:
هرآنچه که بیش از نیاز و
ضرورت ما
باشد، سم است!
مانند: قدرت، ثروت، ایگو، بلند
پروازی، عشق، نفرت و یا هر چیز دیگری.
شاگرد بار دیگر پرسید:
استاد، حسادت چیست؟
استاد ادامه داد:
عدم پذیرش داشتهها و
موقعیتهای خوب در دیگران.
و اگر ما آن خوبیها در دیگران را
بپذیریم، به الهام و انگیزه تبدیل
خواهد شد...
شاگرد: خشم چیست؟
استاد: رد و عدم قبول چیزهایی که
فراتر از کنترل و توانایی ما است...
اگر ما آن را پذیرا باشیم، این ویژگی
به صبر و شکیبایی بدل خواهد شد..
شاگرد: نفرت چیست؟
استاد: عدم پذیرش شخص
به همان صورتی که هست.
و اگر ما شخص را بدون قید و شرط
پذیرا باشیم، این نفرت به عشق
تبدیل خواهد شد!
دارکوب اگر عاشق شود
رازی نهان نمی ماند
.
هرآنچه را که هست
بعد از دو روزی
بر ساقه و تنهی درختان
می کوبد و
جمله جهان
می فهمند !
کارامروزم نیست که بغض می کنم به حرفهایی که نمی فهممشان!
لج میکنم باخاطره هایی که نمی خواهمشان!
ومی شکنم
زیربارنگاههایی که نمی شناسمشان!
تومی دانی٬
چرافاصله اینهمه دور و
گریه اینهمه فراوان و
خانه اینهمه سوت و کوراست؟
تو می دانی
چه شدراه دریا را گم کردیم؟
چه شدنفسهایمان بوی غربت گرفت؟
ازمن نپرس!!!
من سالهاست تنها چشمان تورا می خوانم.
بامن از دریا
ازباران
ازخواب خوش کبوتران مهاجر
بامن از هرآنچه در سینه داری سخن بگو.
من نیزخواهم گفت.
برایت ازدل بیقرار و
پای جامانده در راه و
خوابهای بی توکابوس و
هرآنچه در سینه دارم خواهم گفت.
خواهم گفت:
عطردریا که در کوچه می پیچد
می فهمم آمده ای.
واعتراف خواهم کرد:
چشمان تو اگر نبود
کافر می شدم به خدایی که سیاه را آفرید!
بانگاهش عقل ما دزدید و
دل دیوانه کرد
.
تا بسوزاند هرآنچه
حال، در احوال ماست .
قلمت را بردار؛
بنویس از همهی خوبیها،
زندگی،
عشق،
امید و هرآنچه بر روی زمین زیباست...
گل مریم، گل رز ...
روی کاغذ بنویس زندگی با همه تلخیهایش زیباست...
✍️ حسین پناهی
عملی اگر کاشتید،
عادتی درو خواهید کرد.
عادتی اگر کاشتید،
اخلاقی درو خواهید کرد.
اخلاقی اگر کاشتید،
سرنوشتی درو خواهید کرد.
هرآنچه راکه بدهیم
همان را دریافت میکنیم
این یک قانون جهانی است
دربرابرهدیه کردنِ خار نمیتوان
انتظاردریافت گل داشته باشید
پس خالق عشق باش همانند او
خیلیهاحاضرن باپای پیاده تاکربلابرن ولی حاضرنیستن تاپل عابرپیاده که۳۰مترازشون فاصه داره برن و.....
در رهت دادم هرآنچه در تنم جان داشتم
در دلم گر اندکی هم دین و ایمان داشتم
می خورم افسوس طی شد عمر در بیراهه ها
در قفس بودم, هراس از بند و زندان داشتم
کاش یاد تو
به سان فلفلی زیر بینی که تحریکت میکند عطسه کنی،
قلبم را تحریک میکرد
تا هرآنچه از تو در قلب دارم
بیرون بریزد . . .
خدایا
دستم به آسمانت نمیرسد
اما توکه دستت به زمین میرسد
به حرمت روز تاسوعا
و به حق آقا ابوالفضل (ع)
عزت دوستان وعزیزانم را
تاعرش کبریایی خودبلندکن.
و عطاکن به آنان
هرآنچه برایشان خیراست
و دلشان را لبریزکن ازشادی وعشق به اهل بیت ...
التماس دعا
اوهوم
1398/11/14 - 01:34