#سر-گشنه-بر-زمین-نهیم...#ولی-تن-به-هر-خفت-ندهیم-هرگز...
زن نیمه عریان رو بروی آینه
مردِ روستایی تازه به شهر آمده
قبل از آن که دست به کـــار شود
نگاهی به غم های پنهان زیر بزک های زن کرد
چیزی زیر لب خواند
و هر چه در جیبش بود روی تخت ریخت و رفت
حتی آن دعای رزق و روزی
که سال ها گوشه جیبش جا خوش کرده بود
زن نگاهی به دعا کرد
باید راه دیگری برای رسیدن به روزی پیدا می کرد...