آرزو میکنم آرزوهايت در يک قدمى تو ايستاده بـاشد تا با يک پلک بر هم زدنى در آغوششان بگيرى.
آرزو ميكنم عشق در بهترين زمـانِ ممكن به سراغت بيايد و زيباتـرين خوشىهاى دنيا را زندگى كنى عشقم
آرزو میكنم هيچوقت درمـانده و مستأصل خـيابانهاى شهر را قدم نزنى و مردمك چشمانت از شادى بـرق بزند نه از اشک و غم !
هرجور که حساب میکنم گوش هم باید پلک میداشت که در مواقع لزوم ببندیش.
صبح یعنی
تو بخندی و دلم باز شود,
پلک بگشایی و از نو غزل اغاز شود.
صبح یعنی
که دلم گرم نگاهت باشد,
آسمان, عشق, زمین با تو هم اواز شود,
هر بار که آمده ای
آخرین بار بوده است
و هربار که رفته ای اولین بار
فردا تو را
برای اولین بار خواهم دید
همانطور که دیروز
برای آخرین بار دیدمت
یه افسانه ی معروفی هست که میگه:
اگه لبت ترک خورده یعنی یکی تو ذهنش تو رو بوسیده . .
بدهکار خودتون نباشید،هیچوقت و هیچوقت
دنیا خیلی کوتاهتر از اون چیزی هست که ما بخوایم
غم رو بنویسم تو عمق وجودمون... غم که نوشتن نداره!
نفوذ می کنه توی استخوان هات جاسوس میشه در قلبت و آروم آروم از چشم هات میریزه بیرون
متولدین امروز تولدت مبارک
دست هایت پل آرزوهای من
آغوشت امن تـرین جای دنیـا
نوازش هایت مرهم کهنه زخـم هایم
چشم هایت ساحل آرامش دل طوفان زده ام
پلک نزن ؛ بگذار اسارتم رابه نظاره بنشینم
واما …
لب هایت گرمابخش بر دل ســردم
واااای اگر سهم من از زنـدگی تو باشـی
میان آتش مثال ابراهیم خواهـم رفت