دلم تنگه برات
کاشکی امشب تا خود صبح آسمون بارون بباره
کاشکی در واشه ببینم که تو برگشتی دوباره
من تموم این شبارو با خیالت گریه کردم
کاشکی برگردی و من دائم بیام دورت بگردم
شمعیم و دلی مشعلهافروز و دگر هیچ شب تا به سحر گریهٔ جانسوز و دگر هیچ
افسانه بود معنی دیدار که دادند در پرده یکی وعدهٔ مرموز و دگر هیچ
دلت ک گرفته باشه باصدای ترانه ک هیچ
باصدای دست فروش دوره گرد هم
گریه میکنی
ز داغ عشق تو خون شد دل چو لاله ی من-فغان که در دل تو ره نیافت ناله ی من
مرا چو ابر بهاری به گریه آر و بخند -که آبروی تو ای گل بود ز ژاله ی من
اونی که بلندت میکنه،وقتی افتادی
دنبالت میگرده،وقتی گم شدی
نزدیکت باشه وقتی بهش احتیاج داری
باهات بخنده،گریه کنه،بجنگه و در عوض هیچی نخواد،
بهش میگن رفیق!
ميگن آدما فقط يه بار عاشق ميشن
ولی اين نميتونه درست باشه..
چون من هر دفعه كه نگات ميكنم
باز از اول عاشقت ميشم..
شبی با خیال تو هم خونه شد دل،نبودی ندیدی چه ویرونه شد دل
نبودی ندیدی پریشونیامو،فقط باد و بارون شنیدن صدامو
به خیالم که تو دنیا، واسه تو عزیزترینم..آسمون ها زیر پامه، اگه با تو رو زمینم..
به خیالم که تو با من، یه همیشه آشنایی..به خیالم که تو بامن، دیگه از همه جدایی..
@hosseinhaerian
هنوز چهار تا ایستگاه مونده بود.خودم تو مترو بودم ولی انگار گوشم تو بازار بود. هندزفری ، شارژر ، جوراب نانو ، لواشک...بغل دستیم با ناهارش سیر ترشی خورده بود. اینو وقتی فهمیدم که رو کرد به دست فروش و گفت جوراب نانو چند؟نفسم در نمی اومد، احساس خفگی می کردم. سه تا ایستگاه مونده بود برسم که خیلی ها پیاده شدن، جا بود برای نشستن ولی جای من خوب بود. درست رو به روی در همون جایی که دو سال آخر دانشگاه با کسی که دوسش داشتم _ دوسم داشت_ این مسیر رو می اومدیم. تمام مسیر رو زیر بار نگاه آدم های خسته و کلافه ی شهر می گفتیم و می خندیدیم.یه دست به میله ی کنار و یه دست به میله ی در...تا هر چقدر هم شلوغ شد کسی نیاد طرفش ، تنه به تنه نشه با کسی... که از قدیم گفتن مالِ ت رو سفت بچسب.که مالِ من بود. تمام خنده هاش، تمام گریه هاش، تمام رویاهاش، تمام غصه هاش.
گوشی یه نفر زنگ خورد و از فکر و خیال در اومدم. گفت جانم عزیز دلم ، رفتی سونوگرافی؟ دختره؟الو ... الو تو مترو ام آنتن نمیده... پیاده شدم خودم می گیرمت. چقدر خوشحال شدم از خوشحالیش...دو تا ایستگاه مونده بود به مقصد که یه پسر بچه ی شیطون میون این همه آدم فال حافظ رو گرفت جلوی من و گفت یکی بردار... گفتم نمی خوام ، سه بار گفتم نمی خوام ولی... ولی برداشتم. به یاد همون روزایی که دو تایی فال میخریدیم تا از تو چند بیت خودمون رو به هم وصل کنیم. که حافظ عاقد نبود! ایستگاه بعد باید پیاده می شدم. اون طرف قطار صدای جر و بحث می اومد. چند تا آدم که چشماشون پرده نداشت، که سر تا پاشون با هر چیزی شل میشد، به شل بودن گره ی روسری یکی اعتراض کرده بودن.سر و صدا که خوابید صلوات فرستادن و من دلم رفت اونجایی که نباید می رفت. اونجایی که من بودم و اون بود و تاریکی...که شب تر از همیشه بود. برق رفته بود و نمی اومد.
رضا، یاسی
نیگااا نیگااا اینقد بشه چی بشه کی بشه کردین
اومدیم از مهمونی خدا بیایم بیرون
دروبست گفت بخدا اگه بزارم برین
نماز روزه هاتون قبول عید فطر مبارک ????
ای
چطوره؟
ایی
چورن
مال
خودم است
مال
خومن
خوابم
میات
خومن
فردا
صُبا
مگر
مئی
طرف
من
لئین
مو
قایق
موتوری
طَرّاد
صدای
بلند
قُرمبه
یه
صدای بلندی آمد
یه
قُرمبه ای داد
مقدار
ناچیزی
یه
پلیسی
گریه
گیریخ
سُر
خورده -لیز خورده
تُریده
کشان
کشان ببرش- که روی زمین کشیده شود
بتُرونش