دلبرم تاجر شده دل می خرد با ی نگاه
در خیابان میرود راحت تجارت میکند
آن درخت بید هم وقتی که او رد میشود
با کمر خم میشود بر او ارادت می کند
داغ دیدند همه دخترکان بعد از تو
با تن لخت در آتشکده ها جان دادند
تو خودت بهتر از این قافیه ها می دانی
تو که بودی همگی بوی غزل می دادند
بغض خاموشم و آوا شدنم نزدیک است
گره ی کورم اگر، واشدنم نزدیک است
شهر من گم شده زیر تلی از خاکستر
در پی ام هستی و پیدا شدنم نزدیک است
تو دلت سنگ و دلم چشم به در دوخته است
نزن آتش به درختی که خودش سوخته است
نه چشم های خیس و شسته ام را نه نگاه دیگرم
را هیچکدام را ندید...
فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت :
دیوانه ی باران ندیده...!
نشستم پاى مشروب گفتند بخور بگو به سلامتى اونی که دوستش
داری, پیکو به لبم
نزدیک کردم نخوردم,ولى گفتم به سلامتى اون که ازش جون
میگیرم.گفتند نخوردى؟؟!!
آرام شکستم و هیچ نگفتم از درد دل و آه شبانه ام...
آرام شکستم که ندانی شکستم!!