با همه بی سر و سامانی ام،،،باز به دنبال پریشانی ام
دلخوش
#گرمای کسی نیستم ،،،آمده ام تا
#توبسوزانی ام
ماهی برگشته ز
#دریا شدم،،تا
#تو بگیری و بمیرانی ام
خوبترین
#حادثه میدانمت،،خوبترین حادثه میدانی ام
حرف بزن حرف بزن ،،،
او فقط آمده بود از دلِ ما رد بشود...
روز مباهله چه روزی است؟
بیستوچهارم
ذیالحجه روز مباهله نام گرفته است. در این روز که روز نزول آیه «تطهیر»
نیز هست، خداوند بر ارزشها و فضیلتهای اهل بیت(ع) و جایگاه راستین آنان
در درک و شناخت اسلام راستین مهر تأییدی دیگر زد.
روایات فراوانی در منابع معروف و دست اول اهل سنّت و منابع اهل بیت(ع) آمده
است، که با صراحت میگوید: آیه مباهله درباره حضرت علی(ع)، حضرت فاطمه(س)،
امام حسن(ع) و امام حسین(ع) نازل شده است.
57932313.jpg
آمده فصل تابستان
با خورشید فروزان
تیر و مرداد،شهریور
می آیند با تابستان
تابستان گرمِ گرم است
آفتابش داغ و سوزان
اما من دوستش دارم
چون تعطیل است دبستان
تابستان فصل کوشش
تابستان فصل کار است
بر شاخه ی درختان
میوه های آبدار است
میوه ی آبدار و شیرین
نعمت پروردگاراست
به لب آمده ست جانم، تو بیا که زنده مانم
ما در این تنها نوبت زندگی مان
آمده ایم برای عشق ورزیدن و از دست دادن
چراغهای خیابان را روشن کردهاند
ماشینها پشت سر هم به سمت سرپل میروند، جلوی بستنی فروشی ویلا، سرپلِ تجریش پر از آدم است
خیابان سعدآباد چشمهای گل مریم را خیره کرده است؛
خانمها با لباسهای رنگی و کفشهای پاشنه بلند به ماشینها تکیه داده اند و بلال و گردو میخورند
مردها با کتهای چهار دکمه سربالایی سعدآباد را پیاده میروند و برمیگردند ...
سر پل به دو دسته تقسیم میشود؛
آن طرف، نزدیک به دهانه بازار و سربالایی دربند، نیمه تاریک و خلوتتر است، کباب و دل جیگر و راننده های تاکسی و اتوبوس و زنهای چادری ...
و طرف دیگر که پاتوق جوانها و دوستان من، جلوی بستنی فروشی ویلاست.
بستنی میوه ای پدیده ای جدید که از فرنگ آمده و بوی دنیای دیگر را میدهد، دنیایی آن طرف مرزها ...
اولین بار است که بستنی آلبالویی به تهران و سرپل رسیده و مزهاش با تمام مزههایی که تاکنون چشیدهام فرق دارد ...
مثل مزه اولین عشق
اولین نمره بیست
اولین سیگار یواشکی ...
???? دو دنیا
???? گلی ترقی
ماه ذیقعده پر از شور و صفا آمده است
گلی از گلشن آل مصطفی آمده است
سر زد از بیت ولا ماه روی معصومه (فاطمه)
در مدینه خواهر پاک رضا آمده است.
ولادت حضرت معصومه (س) بر تمامی دوستان مبارک
index.jpg
خنده هایم که حرام تو شد ای دوست ولی
باید آن اشک و دل غم زده را پس بدهی
محکومه تو ام حیف که محبوب من هستی
هر بد برسانی به دل هم خوب من هستی
آرامش قلب و دل دیوانه شدی دوست
هم باعث قلب و دل آشوب من هستی
من آمده بودم که ز تو دلبرم ای خوب
دل دادم و گفتی که تو مغلوب من هستی
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست…؟
چه بگویم با تو ؟
دلم از سنگ که نیست
گریه در خلوت دل ، ننگ که نیست
مدتی بود در کافه ی یک دانشگاه کار میکردم و شب را هم همانجا میخوابیدم
دختر های زیادی می آمدند و میرفتند اما انقدر درگیر فکرم بودم که فرصت نمیکردم ببینمشان.
اما این یکی فرق داشت
وقتی بدون اینکه مِنو را نگاه کند سفارش "لته آیریش کرم "داد ،یعنی فرق داشت!
همان همیشگی من را میخواست
همیشگی ام به وقت تنهایی!
تا سرم را بالا بیاورم رفت و کنار پنجره نشست و کتاب کوچکی از کیفش در آورد و مشغول خواندن شد.
موهای تاب خورده اش را از فرق باز کرده بود و اصلا هم مقنعه اش را نگذاشته بود پشت گوش!
ساده بود، ساده شبیه زن هایی که در داستانهای محمود دولت آبادی دل میبرند!
باید چشمانش را میدیدم اما سرش را بالا نمی آورد.
همه را صدا میکردم قهوه شان را ببرند اما قهوه این یکی را خودم بردم،
داشت شاملو میخواند و بدون اینکه سرش بالا بیاورد تشکر کرد.
اما نه!
باید چشمانش را میدیدم
گفتم ببخشید خانوم؟
سرش را بالا آورد و منتظر بود چیزی بگویم اما
اما چشمان قهوه ای روشن و سبزه ی صورتش همراه با مژه هایی که با تاخیر باز و بسته میشدند فرمان سکوت را به گلویم دوخت ،طوری که آب دهانم هم پایین نرفت.
خجالت کشید و سرش پایین انداخت و من هم برگشتم و در بین راه پایم به میز خورد و سینی به صندلی تا لو برود چقدر دست و پایم را گم کرده ام.
از فردا یک تخته سیاه گذاشتم گوشه ای از کافه و شعرهای شاملو را مینوشتم!
همیشه می ایستاد و با دقت شعر ها را میخواند و به ذوقم لبخند میزد.
چند بار خواستم بگویم من را چه به شاملو دختر جان؟!
اگر در دل کسی جایی نداری ،
فرش زیر پایش هم نباش….
جایی که بودن و نبودنت هیچ فرقی نداره
، نبودنت رو انتخاب کن اینگونه به خودت احترام گذاشتی …
محبوب همه باش ، معشوق یکی
مهرت را به همه هدیه کن ، عشقت را به یکی
با هر رفتنی اشک نریز و با هر آمدنی لبخند نزن
شاید آنکه رفته بازگردد و آنکه آمده برود
آنقدر محکم و مقتدر باش که
با اینمحبت ها و مهر ها زمینگیر نشوی …
لازم است گاهی در زندگی ،
بعضی ادمهارو کم کنی تا خودتو پیدا کنی …
بعضی ادمارو باید دوست داشت
اما بعضی از آدمارو فقط باید داشت
یارب دولت به خزان دادی ثروت به خران دادی پس ما به تماشای جهان آمده ایم