از حباب نفسم میفهمم
چیزی از من ته دریا مانده
مثل جا ماندنِ قلاب در آب؛
بدنم
در بدنت
جا مانده...!
از حباب نفسم میفهمم
چیزی از من ته دریا مانده
مثل جا ماندنِ قلاب در آب؛
بدنم
در بدنت
جا مانده...!
به من چه عید، به من چه بهار می آید
خوش آن دمی که بگویند: یار می آید
چه استراحت خوبیست در جوار خودم
خودم برای خودم، با خودم، کنار خودم..!
درد میداند چگونه وارد قلبم شود
میزند در، بعد با لحنِ تو میگوید: منم!
از حباب نفسم میفهمم
چیزی از من ته دریا مانده
مثل جا ماندنِ قلاب در آب؛
بدنم
در بدنت
جا مانده...!
از حباب نفسم میفهمم
چیزی از من ته دریا مانده
مثل جا ماندنِ قلاب در آب؛
بدنم
در بدنت
جا مانده...!
#عالی
1400/11/26 - 20:21#لایکـــــــــــــــ....
1400/11/26 - 20:34ممنون دوستان
1400/11/27 - 09:32