
یار بیگانه نوازم، شرح عشق جانگدازم قصه ای از سوز و سازم، باتو می گویم امشب
تا که چشمِ جان گشودم، شمعِ پنهانِ وجودم شعله زد بر تار و پودم، آه جانسوزم امشب
تو
یار بیگانه نوازم، شرح عشق جانگدازم قصه ای از سوز و سازم، باتو می گویم امشب
تا که چشمِ جان گشودم، شمعِ پنهانِ وجودم شعله زد بر تار و پودم، آه جانسوزم امشب
تو
کی اشکاتو پاک میکنه ، شبا كه غصه داری، دست رو موهات كی میكشه ، وقتی منو نداری
شونه ی كی مرهم هق هقت میشه دوباره، از كی بهونه میگیری ، شبای بی ستاره
وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند
از من چه می ماند جز این تكرار پی در پی تكرار من در من، مگر از من چه می ماند
خسته ام از آرزوها؛ آرزوهای شعاری شوق پرواز مجازی؛ بالهای استعاری
لحظه های کاغذی را؛ روز وشب تکرارکردن خاطرات بایگانی ؛ زندگی های اداری
ادامه بده حتی اگر هیچکس حواسش
به زانوهای خسته و ابرهای گرفتهی
آسمان تو نبود...
حتی اگر هیچکس نفهمید که چقدر کم
آوردهای و داری لابلای لبخندهات،
چه اندوه عظیمی را حمل میکنی.
حتی اگر خودت را تنها و آسیبپذیر
حس میکردی و دیگران فقط نگاه میکردند.
ادامه بده، چون این مسیر توست و در انتها؛
این تویی که طعم رضایت و خوشبختی را میچشی و دیگران فقط نگاه میکنند.
رفتی دلم شكستی ، این دل شكسته بهتر-پوسیده رشته عشق ، از هم گسسته بهتر
من انتقام دل را هر گز نگیرم از تو-این رفته راه نا حق ، در خون نشسته بهتر
یار بیگانه نوازم، شرح عشق جانگدازم قصه ای از سوز و سازم، باتو می گویم امشب
1401/03/5 - 09:42تا که چشمِ جان گشودم، شمعِ پنهانِ وجودم شعله زد بر تار و پودم، آه جانسوزم امشب
تو ندانی که چه کردی، به من و دل من به خدا که غمت در من بی دل، تو کجا، من خسته کجا
رهگذاری، بی نصیبی، بی قراری، بی شکیبی، تا سحرگه ناله سر کرده،
نیمه شب ها در سیاهی،بی نصیبی، بی پناهی، از سر کویَت گذر کرده ..
ای بهشت موعودم، آن سیاهی من بودم
بی خبر ای سرور من، می گذشتی از بر من
نه اشک چشمم را بدیدی، نه ناله قلبم شنیدی
چو بخت من رفتی مه من، چو آهوی صحرا رمیدی
زسوی من دامن کشیدی، تو دل شکستی، دل شکستی
به که گویم، چه بجویم، که چه کرده غم تو به ما تو کجایی، چه نوایی، که کسی نشنیده تو را..
نیمه شب ها در خیابان، عاشقی در زیر باران می نوازد مویهِ مهتاب، یاد یارم در میان
رنگ آواز قناری، لغزش آرام من در خواب..