عالیه...بخونین!!
گویند شخصی ثروتمند در شهر، مبلغ زيادی از پول خود را به سمی كشنده آغشته كرد و به يک موسسه خيريه اهدا كرد كه بین فقرا توزيع شود تا از شر نيازمندان راحت شود.
فرماندار شهر و 30 تن از نمايندگان و 3 مسئول دفتر و 7 معتمد محله و زن مدير كل مردند ولی آسيبی به نیازمندان نرسید!
خوبه تکنولوژی هنوز اونقدر پیشرفت نکرده فرد مقابل بفهمه چند بار ویسشو گوش دادیم.
من نمی تونم تورو کم دوست داشته باشم.
نمی تونم صبر کنم و بشمارم که کدوممون اول پیام داده.
نمی تونم ترفند های مسخره ای که بقیه می گن رو قاطی دوست داشتنت کنم.
من نمی تونم بهت فکر نکنم و بی تفاوت باشم.
من نمی تونم زیادی ازت ناراحت و دور بمونم.
چون تو جزئی از وجودمی و من نمی تونم تورو کم دوست داشته باشم.
یه ضرب المثل قدیمی هست که میگه هیچ اتفاق خوبی بعد از ساعت دو شب نمیفته، وقتی ساعت به دو نزدیک شد فقط باید خوابید!
من حدس می زنم بعد از ساعت دو شب یه هورمونی تو بدن ترشح میشه که من اسمش رو گذاشتم هورمون اصل کاری، وظیفش هم اینه که بهت جیگر میده تا دیوونه بازی در بیاری، یه جورایی رهات می کنه!
اون وقت می تونی بعد از چند سال به کسی که دوسش داری بگی دوست دارم، یا اینکه بگی دلم واست تنگ شده، کاری که هیچ وقت نمی تونی ساعت هفت صبح انجام بدی!
واسه همین تلاش کردم شب ها قبل ساعت دو بخوابم تا درگیر این هورمون اصل کاری نشم.
اما مگه زندگی بدون کارهای خارق العاده جذاب میشه؟
آقای سعدی ممنون بخاطر این شعر زیباتون
تو را که درد نباشد ز درد ما چه تفاوت
تو حال تشنه ندانی که بر کنار جوبی ..
هیچ فراری بدون نقشه نمیشه، اگه بخوای فرار کنی باید مدت ها روی فرارت فکر کنی، این که چطور بری و چه وقت بری، مخصوصا اینکه بخوای از یه رابطه فرار کنی.
گاهی وقت ها پیدا کردن راه فرار آسون نیست، راه فرار مثل یه دریچه پنهان می مونه وسط یه جنگل تاربک.
وقتی که دیدم داره میره فهمیدم واسه پیدا کردن راه فرارش خیلی تلاش کرده، نمی تونستم از رفتن منصرفش کنم، چون اون راه رو پیدا کرده بود و بالاخره یه روز می رفت.
- پس چی کار کردی؟
- نشستم کنار دریچه، سیگارم رو روشن کردم و رفتنش رو دیدم.
- بعدش رفتی خونه؟
- نه، یه پاکت سیگار کشیدم، گفتم شاید برگرده.
- بعدش چی؟ رفتی خونه؟
- آره رفتم خونه و همه عکس هاش رو جمع کردم.
- سوزوندی؟
- نه، گذاشتم تو انبار.
- چرا نسوزوندی؟
- دیوونه شدی؟ شاید برگرده
رفتنی میره تو حالا هی به پاش بسوز و بساز نیواد
رفتنی میره تو حالا هی به پاش بسوز و بساز
دل که نداره تو حالا هی براش از دلت مایه بذار
آخه کیه که قدر بدونه قول بده پاشم بمونه
بشه یه آدم دیوونه توی قلبت
دست بردار از این کارات دیگه فایده ندارن اصرارات
اونی که قول داده بود بمونه دیگه نیست باهات
دیگه دست بردار از این کارات میبینی فایده ندارن اصرارات
اونی که دل داده بودی بهش حالا نیست باهات
مگه چندتا دیوونه بغیرمن اینجا دارید که سوال می پرسید.خخخخخ
اگه من مسئول موسسه خیریه بودم 42 نفری در کار نبود...فقط خودم بودم
1401/04/10 - 00:14پتروس فداکار
1401/04/10 - 00:24دیوونه
1401/04/10 - 23:50خوبه دیگه
1401/04/11 - 00:49باعث شادی فقیرا هم شده
گردن کلفتا از بین رفتن
داستان تخیلی قشنگی بود
1401/04/11 - 13:22