تو بازار یه خانمی بچه اش رو گم رده بود داشت جیغ میزد و گریه میکرد خواستم آرومش کنم بهش گفتم نگران نباش مال حلال گم نمیشه
هنوز شماره سایز کفشش رو صورتم پاک نشده
چرا مدیریت قسمت حذف پروفایل رو فعال نمی کنه ؟!!!!!
آقا نکنید اینکار بذارید راحت باشیم انگار رفتی تو ویلا در روت قفل کردند و رفتند خیلی زشته!!!!
یه سلام هم بکنیم به اون زیرآبی که کمین کرده فقط واسه ینفر میاد بالا ????
سلام صیاااااد
شنبهها حس عجیبی دارد
یک حس دلتنگی ناب و دست نخورده
انگار تمام دنیا دست به دست هم میدهند
تا نبودنت را به رخ تنهایی آدم بکشانند.
مردها به عشق که مبتلا میشوند ترسو میشوند... از آینده میترسند، از کسی که بهتر از آنها باشد، از کسی که حرف زدن را بهتر بلد باشد، از کسی که جیبش پر پول تر باشد، از کسی که یکهو از راه برسد و حرفی را که آنها یک عمر دل دل کردند برای گفتنش بی هیچ مکثی بگوید... برای همین دور میشوند، سرد میشوند، سخت میشوند و محکوم به عاشق نبودن، به بی وفایی، به بی احساسی...
زنها ولی وقتی دچار کسی میشوند؛ دل شیر پیدا میکنند و میشوند مرد جنگ... میجنگند؛ با کسانی که نمیخواهند آنها را کنار هم، با کسانی که چپ نگاه میکنند به مردشان، با خودشان و قلبشان و غرور زنانه شان... از جان و دل مایه میگذارند و دست آخر به دستهایشان که نگاه میکنند خالیست، به سمت چپ سینه شان که نگاه میکنند خالیست، به زندگیشان که نگاه میکنند خالیست از حضور یکی... بعد محکوم میشوند به ساده بودن، به زود باور بودن، به تحمیل کردن خودشان...
هیچ کس هم این وسط نمیفهمد نه عقب کشیدن مرد، عاشق نبودن معنی میدهد و نه جنگیدن های زن، معنیش تحمیل کردن است...
سر سنگین باشی، پشت سرت حرف میزنند. شوخ طبع باشی، پشت سرت حرف میزنند. عزیزانم، هرطور که باشید، باز هم پشت سرتان حرف میزنند. آیا از خدا بزرگتر هم داریم؟! خیر... اما این روزها پشت سر خدا هم حرف میزنند... قطعا شنیده اید که وجود خدا را تکذیب میکنند... پس با قدرت، خودتان باشید، بی ترس و واهمه از خود بودن. این مردم دهان باز و مغز بسته، خالق خودشان را هم زیر سوال برده اند، چه برسد به من و شما...! راحت باشید و بدانید که هیچ چیز در این دنیا ارزش آن را ندارد که ما برای او، دست از خود بودن برداریم و دچار خودسانسوری شویم...
تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم
روبروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم
حال اگرچه هيچ نذری عهدهدارِ وصل نيست
يك زمان پيشآمدی بودم كه امكان داشتم
ماجراهايی كه با من زير باران داشتی
شعر اگر میشد قريب پنج ديوان داشتم
بعد تو بيش از همه فكرم به اين مشغول بود
من چه چيزی كمتر از آن نارفيقان داشتم
ساده از "من بی تو میميرم" گذشتی خوبِ من
من به اين يک جملهی خود سخت ايمان داشتم
لحظهی تشييع من از دور بويت میرسيد
سلام و احترام خدمت کاربران شبکه اجتماعی #فیس_بوک ایران
سوالی را از شما بزرگواران عزیز دارم اونم این هست که شما اگر تو این مملکت جزو سران مملکت بودید چه کارهایی
انجام می دادید تا مردم از این حالت سختی و دشواری نجات بدهید؟
لطفا با ادب و احترام و بدون حاشیه نظرات خود را برایم داخل دیدگاه بفرستید
تو هز زمینه ای تخصص دارید لطفا نظر دهید
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
سلااااام
صبحتون بخیر
صبح است و هوا
هوای لطف است وصفا
صبح است و نوا
نوای مهر است و وفا
صبح است و دلا
هرآنچه می خواهی هست
بر سفره گسترده الطاف خدا
صبح تابستانیت بخیر و نیکی
*شما چه فکر می کنید!*
7 ساعت قبل*نشر:* گاهنامه مدیر
■شرکتی بزرگ قصد استخدام تنها یک نفر را داشت. بدین منظور آزمونی را برگزار کرد که تنها یک پرسش داشت! پرسش این بود: "شما در یک شب طوفانی سرد زمستانی، در حال رانندگی از خیابانی هستید، ناگهان در حال عبور کردن، به یک ایستگاه اتوبوس نزدیک می شوید!
□سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند؛ یک پیر زن که در حال مرگ است! یک پزشک که قبلا جان شما را نجات داده و یک نفر که در رؤیاهایتان خیال ازدواج با او را دارید!
●شما می توانید تنها یکی از این سه نفر را برای سوار نمودن انتخاب کنید!
کدامیک را انتخاب خواهید کرد؟ دلیل خود را به طور کامل شرح دهید.
○قاعدتاً، این آزمون نمیتواند نوعی تست شخصیت باشد، زیرا هر پاسخی دلیل خاص خودش را دارد!
■پیرزن در حال مرگ است، شما باید او را نجات دهید هر چند او خیلی پیر است و به هر حال خواهد مُرد!
□شما باید پزشک را سوار کنید زیرا او قبلاً جان شما را نجات داده و این فرصتی است که می توانید جبران کنید. اما شاید هم بتوانید بعداً جبران کنید!
●شما باید شخص مورد علاقه تان را سوار کنید زیرا اگر این فرصت را از دست بدهید ممکن است هرگز قادر نباشید مثل او را پیدا کنید!
○از دویست نفری که در این آزمون شرکت کردند، تنها شخصی که استخدام شد دلیلی برای پاسخ خود نداد. او نوشته بود: "سوئیچ ماشین را به پزشک می دهم تا پیرزن را به بیمارستان برساند و خودم به همراه همسر رؤیاهایم زیر باران منتظر اتوبوس می مانیم!"
■پاسخ زیبا و سرشار از متانتی که ارائه شد، گویای بهترین پاسخ است و مسلماً همه می پذیرند که پاسخ فوق، بهترین پاسخ است! اما هیچکس در ابتدا به این پاسخ فکر نمی کند؟!
□چرا؟ زیرا ما هرگز نمی خواهیم داشته ها و مَزیت های خودمان: «ماشین»، «قدرت»، «موقعیت» را از دست بدهیم!
●اگر قادر باشیم «خودخواهی ها»، «محدودیت ها» و «مزیت های» خود را از خود دور کرده یا ببخشیم، گاهی اوقات می توانیم چیزهای بهتری به دست بیاوریم...