
این روزها یک تلنگر کوچیک
یه بی تو جهی ساده …
کافیه تا بشینم ساعتها به حال خودم گریه کنم
دلخوشی هام کم شدن و دغدغه هام زیاد
ﻧﺨﺴﺖ ﺛﺎﻧﯿﻪﻫﺎ
ﮐﻤﯽ ﺑﻌﺪ
ﺩﻗﯿﻘﻪﻫﺎ
ﺳﺎﻋﺖﻫﺎ
ﺭﻭﺯﻫﺎ …
ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﮐﻪ ﻣﯽﺁﯾﯽ
ﻣﯽﺑﯿﻨﯽ
ﺳﺎﻝﻫﺎﺳﺖ
ﺩﺭﺩ ﻣﯽﮐﺸﯽ ﻭُ
ﭼﯿﺰﯼ ﺣﺲ ﻧﻤﯽﮐﻨﯽ
اگر کسی را دارید که میتوانید با اون ساعتها حرف بزنید و کلمات را تمام نکنید ؛
و او با شما میخندد ؛
با شما گریه میکند ؛
با شما ساعت ها غیبتِ عالم و آدم را میکند؛
و همه یِ حق هایِ دنیا را فقط به شما میدهد ؛
کسی که وسطِ روزهایِ خاکستریِ عُمرتان ؛
دلتان با بودنش آرام میشود ؛
او که ترسِ از دست دادنش وجودتان را به آتش نمیکشد ؛
و اخر همه ی حالِ خوب و بدتان,اولین و اخرین نفری که یادتان می اید اسم و صورتِ اوست ؛
که وقتی ساعتها کنارش از تهِ دل میخندید و شاد ترین دقیقه هایِ عمرتان بی وقفه طی میشوند...
بی شک شما خوشبخت ترین موجودِ عالم هستید،چون شما از ما بهترونِ خودتان را در زندگی یافته اید
حالا با خودتان فکر کنید که آیا
ارزش دارد که با چنگ و دندان نگهَش داری
لابد دوستت دارم هنوز
که هنوز
لاکِ پوست پیازی می زنم
و هر روز
ساعتها به ناخن هایم خیره می شوم و
گریه می کنم
لابد دوستت دارم هنوز
که هنوز
رژِ بیست و چهار ساعته می خرم
و فروشنده بِرَندِ مقاوم تری پیشنهاد می دهد و
گریه می کنم
لابد دو ستت دارم هنوز
که هنوز….
فکر می کنم از هزار و صد نسخه ی این شعر
یک نسخه را تو به خانه می بری
و تو تنها تو می فهمی
چند جای این شعر،خط خورده است.
یه سری آدما مثه برکه ان !
آروم و ساکن و زیبا ...
میشه کنارشون تا ساعتها
قدم زد و صحبت کرد بدون ذره ای پشیمونی.
یه سری از آدما اونقدر خواستنی هستن
که لحظه هات رو دلچسب میکنن،
و احساست رو به خودت و زندگیت مثبت .
اونها دنیا و
زندگی و
آدمهاش رو
با زیبایی واقعیشون بهت نشون میدن!
دیدن دنیا از دریچه ی نگاهشون
خودِ ، خودِ خوشبختیه
اونها آدمهایی هستن
از جنسِ نابِ زندگی
آدمهایی که شاید کم باشن،
اما زیبایشون تا بی نهایته.
حس دلتنگی
1399/10/5 - 08:30
1399/10/5 - 12:28

1399/10/5 - 15:05