میدانی همه این بگذر ها که گفتی عمرت بود.
فکر کنم هیچکس تاحالا اندازه ی عباس معروفی اینقدر قشنگ نتونسته دوست داشتن رو توصیف کنه:
“ تومیدانی حتی اگر درکنارم نشسته باشی ؛
باز هم دلتنگ توام!
حالا ببین نبودنت با من چکار میکند…
میدانی زندگی دقیقا همینی ست که میبینی، به همین لذت بخشی و به همین بی رحمی. دنیا، آدمها و روزهای خوبش یک روزی تمام میشوند.
گریه های تو شود خون دل و خواهم مرد
به جهان دگرم عشق تو را خواهم برد
فاش گویم که دو عالم همه عشقت داند
عشق تو با دل ما از چه کند بد برخورد
محبوبه من
تو را به سان آرامش نور خورشید دوست دارم
خورشید جسمم را آرام می سازد
و تو دلم را
محبوبه من
تو را به سان انسانی تنها دوست می دارم
زیرا تنها که باشی
ارزش دوست داشتن را میدانی
انسان تنها از عشق زیاد تنهاست
محبوبه من
تو را به سان هوا دوست میدارم
در نبود هوا چند دقیقه شاید زنده باشم
ولی در نبود تو وجود نخواهم داشت
با هر كه سخن گفتم در خود گره ای گم بود، چون كرم شبان تابان می تابی و می تابم
بر هر كه نظر كردم گریان و پریشان بود، چون ابر سبک باران میباری و میبارم
میشود بی هوا بیای؟
درست زمانی که هوایت در هوایم نیس...
درست همان موقعه ای که از افکارم مخفی شده ای..
آن موقع شاید بی قراری ها و دلتنگی های الان را نداشته باشم..
اما تو که نمیدانی چه لذتی دارد تمام شدن انتظاری که انتظارش را نمیکشیدی...(:
دل درد آشنا را در تو دیدم-تو میدانی خدا را در تودیدم-نمی دانم که بی تو کیستم من-اگر روزی نباشی نیستم من
دراین سینه دلی دیوانه دارم-چه گویم دشمنی در خانه دارم-مبادا لب نهاد بر جام دیگر-نشیند بر لبانش نام دیگر
اگر جای دانه هایت را که روزی کاشته ای فراموش کردی،
باران روزی به تو خواهد گفت کجا کاشته ای …
"پس نیکی را بکار،
بالای هر زمینی…
و زیر هر آسمانی….
برای هر کسی... "
تو نمیدانی کی و کجا آن را خواهی یافت!!
آنچه ما گفتیم و آنچه تو بهتر میدانی
برایمان مقدّر نما یا الله...