قدیم تر ها، آن روزهایی که تلگرام و اینترنتی درکار نبود... خرداد پایانِ دبیرستان و دانشگاه بود و پایانِ خیلی از عشق ها... فقط یک ماه نبود... هر روزش، هرساعتش غنیمتی بود برای خودش... برای قرارهای پنهانی، برای رد و بدل کردنِ جزوه هایی که چاپارِ عشق بودند! فکرِ اینکه سه ماه بعد، با جعبه ی شیرینی بیاید و همه برایش آرزوی خوشبختی کنند یا انتقالی گرفته باشد و هرگز نبینی اش، ترسی بود که زمانِ غرق شدن در چشمهایش را از ثانیه به دقیقه ها تبدیل میکرد! لطفاً و خواهشاً این خرداد را با همان ترس... با همان شوق... عاشقی کنید...
یادش بخیر چه انتظاری میکشیدیم برا شروع مدرسه
1398/03/2 - 11:21 ·بله دقیقا
1398/03/2 - 11:26 ·تو کوچه پس کوچه ها منتظر فرصت بودیم تا نامه رو بتونیم بدیم بدستش
1398/03/2 - 11:29 ·عجبببب خخخخ نامه عرق نکرد کف دستت
1398/03/2 - 11:34 ·داشت میپوسی دستمون عرق چیه
1398/03/2 - 11:37 ·خخخخخ چ جالب حالا اون فرصت جور شد برسونی دستش
1398/03/2 - 11:40 ·با چه مصیبتی نگو ونپرس.حرف یکبارو دوبار نیست که همیشه این مشکل رو داشتیم دیگه
1398/03/2 - 11:44 ·اها یادم نبود ولی الان راحت شدی دیگه
1398/03/2 - 11:47 ·