زندگى شوخی تلخیست كه باور كردیم
قصهى داغ شكستیست كه از بر كردیم
غم ما غصهى تنهایی و دلتنگى بود...
كه دوایش به مى و باده و ساغر كردیم
زندگى چون گل یخ بود كه در باور ما
تا كه رویید، به دست گِله پرپر كردیم
دل شكستیم و نشد سخت پشیمان باشیم
حالِ هر لحظهى خود را بد و بدتر كردیم
بغض شد حرف دلِ خسته، ز بس دیر زدیم!
شرح حالِ غمِ خود در دلِ دفتر كرديم
میشد آغوش به روى تن هم باز كنیم
حسرتا... اینكه فقط گونهى خود تر كردیم
مهر و آبان شد و از تو خبری باز نشد!
وعدهی دیدن تو آخرِ آذر كردیم!
ساده بودیم كه اینگونه گرفتار شدیم
زندگى شوخی تلخیست كه باور كردیم
۲۰۰۰۰۰۰۰
1399/10/11 - 13:06 ·احسنت ..عالی بود
1399/10/11 - 14:45 ·ممنون از هردو کاربرمحترم
1399/10/11 - 18:06 ·