یک دانشجوی عاشق دختر همکلاسیش بود.
بالاخره یک روزی به خودش جرات داد و به دختر راز دلش رو گفت و از دختره خواستگاری کرد.
اما دختر خانوم داستان ما عصبانی شد و درخواست پسر رو رد کرد.بعدم پسر رو تهدید کرد که اگر دوباره براش مزاحمت ایجاد کنه، به حراست میگه…روزها از پی هم گذشت و دختره واسه امتحان از پسر داستان ما یک جزوه قرض گرفت و داخلش نوشت : ” من هم تو رو دوست دارم، من رو ببخش اگر اون روز رنجوندمت “
اگر منو بخشیدی بیا و باهام صحبت کن و دیگه ترکم نکن.
ولی پسر دانشجو هیچوقت دیگه باهاش حرف نزد...
چهار سال آزگار گذشت و هر دو فارغ التحصیل شدند. اما پسر دیگه طرف دختره نرفت.!!.
نتیجه اخلاقی این ماجرا:پسرهای دانشجو هیچوقت لای کتاب ها و جزوه هاشون رو باز نمیکنند.



1400/04/15 - 18:24 ·
من نبودم ها اینقدم خنک نیستم 
1400/04/15 - 18:51 ·تو که جزوه رو تکه تکه میکنی ببینی چیزی توش نوشته یا نه
1400/04/15 - 18:55 ·جزوه رو نه طرفو
1400/04/15 - 19:34 ·من گفتم جزوه نگفتم طرفو چش سفید
1400/04/15 - 19:35 ·اها از اون لحاظ
فک کردم حکم جهاد دادی گفتم عملی کنم 
1400/04/15 - 19:36 ·شمام که همیشه در خط مقدمی
1400/04/15 - 19:37 ·هر چی ابجیم بگه فتواست واویلاست

1400/04/15 - 19:47 ·تو خود فتوایی


1400/04/15 - 19:50 ·ن من واویلام ، فتوا بودم ک روسیه اطراق میکردم
1400/04/15 - 19:57 ·شایدم دور از چشم من یه کارایی کرده باشی


1400/04/15 - 19:58 ·ن باو بیا بگرد ، پاک پاکم
1400/04/15 - 20:01 ·

1400/04/15 - 20:08 ·